معنی مجادله

فرهنگ معین

مجادله

(مُ دِ لِ) [ع. مجادله] (اِمص.) خصومت، جدال.

فارسی به انگلیسی

مجادله‌

Altercation, Polemic, Wrangle

لغت نامه دهخدا

مجادله

مجادله. [م ُ دَ ل َ / دِ ل ِ] (ع مص) خصومت و ستیزگی و منازعه. (ناظم الاطباء). جدال. کشمکش. ستیزه. مخاصمت. خصومت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): آن مجادله میان هر دو برادر قائم بود تا هم سلطان میان ایشان به وساطت برخاست. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 335).او در مجادله مقام خویش بشناخت و بدانست که خود را بدین سفارت در ورطه ٔ هلاک انداخته است. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 400). || مباحثه. (ناظم الاطباء). مناظره. مناقشه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به معنی مناظره است اما نه برای اظهار صواب بلکه برای الزام خصم، پس اگر مجادله کننده در عین حال جواب دهنده باشد کوشش او بر آن است که کسی را ملزم نسازد و خود را نیز از الزام غیر، مصون دارد. و هرگاه سؤال کننده باشد باید سعی کند که مخاطب خود را ملزم سازد و گاه سائل و مجیب هر دو مجادله کننده باشد چنانکه در رشیدیه گفته. سید سند در شرح مواقف در مقصد ششم از مرصد نظر گوید: این مجادله حرام است اما مجادله ای که در راه ظاهر و روشن کردن حقیقت باشد و بخواهند باطلی را مضمحل سازند به چنین مجادله ای هرمسلم مؤمنی شرعاً مأموریت دارد چنانکه حق عزاسمه فرماید. و جادلهم بالتی هی احسن. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 242). مناظره است برای الزام خصم یا اظهار صواب و برای الزام خصم حرام است و اما برای اظهار حق و ابطال باطل مأمور به است البته با شرایط خاص و در قرآن است: و جادلهم بالتی هی احسن. (فرهنگ علوم، تألیف سید جعفر سجادی): پس از مجادله ٔبسیار میعادی معین گشت. (کلیله و دمنه). گفتند یکی طبیبی است کرمانی و دیگری منجمی یونانی، امروز میقات مجادله و میعاد مقابله ٔ ایشان است. (مقامات حمیدی).نه هرکه در مجادله چست در معامله درست. (گلستان).


مجادله کردن

مجادله کردن. [م ُ دَ ل َ / دِ ل ِ ک َ دَ] (مص مرکب) ستیزیدن. جنگ کردن: به آواز بلند و به محاوره ٔ سفها و الفاظ اخساء مجادله و مخاطبه کنند و مایه ٔ عداوت مدخر نهند. (اخلاق ناصری). و با ما مجادله و مضاربه کنند. (تاریخ قم ص 11). || خصومت ورزیدن. دشمنی کردن. || مباحثه کردن چنانکه هر یک از طرفین بخواهند نظر خود را بر دیگری بقبولانند: هر که با داناتر از خود مجادله کند تا بدانند داناست بدانند که نادان است. (گلستان، از امثال و حکم ص 1949).

مترادف و متضاد زبان فارسی

مجادله

آشوب، جدال، جروبحث، جنگ، خصومت، دعوا، ستیزه، کشمکش، مجادلت، مکاوحت، مناقشه، نزاع،
(متضاد) مصالحه


مجادله کردن

نزاع کردن، جنگیدن، ستیزیدن، دعوا کردن، ستیز کردن، جدل کردن، مباحثه کردن، دشمنی کردن، خصومت ورزیدن

فارسی به عربی

مجادله

کدح، مشاجره

فارسی به ایتالیایی

فرهنگ عمید

مجادله

نزاع و خصومت کردن، با هم جدال کردن،
ستیزه، دشمنی،
(اسم) سورۀ پنجاه‌وهشتم قرآن کریم دارای بیست‌ودو آیه،

حل جدول

مجادله

بگو مگو

بگومگو


سوره مجادله

۱-به جهت غلبه بر دشمن ۳ مرتبه بر مشتی خاک خوانده شود و به طرف دشمن ریخته شود، البته مغلوب شود و اگر به خواندن این سوره مداومت نماید، از شر هر دشمن و هر ذی شر ایمن گردد.
۲- هر گاه این سوره را ۳ بار بر بیمار بخوانند، تسکین یابد.


مجادله لفظی

مشاجره، بگومگو، منازعه

فرهنگ فارسی هوشیار

مجادله

پیکار سخت کردن با یکدیگر، خصومت، جدال، کشمکش


مجادله کردن

پتکارتن پیکاردن پیکار کردن (مصدر) ستیزیدن جنگیدن: و با ما مجادله و مضاربه کنند، خصومت کردن دشمنی ورزیدن، مباحثه کردن در مسئله ای بنحوی که هر یک از طرفین بخواهد رای خود را بمخاطب بقبولاند.

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

مجادله

83

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری