معنی مثل عاشق شدن
حل جدول
پابند شدن
مثل عاشق گشتن
پابند شدن
مثل یک عاشق
فیلمی از عباس کیارستمی
مثل درگیر شدن
دست به یقه شدن
لحظه عاشق شدن
اثری از ثریا منصوربیگی
اثری از ثریا منصور بیگی
لغت نامه دهخدا
عاشق شدن. [ش ِ ش ُ دَ] (مص مرکب) شیفته شدن. دوستی شدید به کسی یا چیزی:
خود که باشد که تو را بیند و عاشق نشود
مگرش هیچ نباشدکه خریدار تو نیست.
سعدی.
عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست
هرکه عاشق شد از او حکم سلامت برخاست.
سعدی.
مثل شدن
مثل شدن. [م َ ث َ ش ُ دَ] (مص مرکب) مشهور شدن. (آنندراج). شهرت یافتن در صفتی:
شد مثل در خام طبعی آن گدا
او از این خواهش نمی آمد جدا.
مولوی.
ز زخم من به رعنایی مثل شد تیغ خونریزش
کند اندام پیدا آب چون در جویبار افتد.
صائب (از آنندراج).
|| مورد مثل واقع شدن حکایتی. حکم مثل پیدا کردن حدیث و داستانی.
فرهنگ فارسی هوشیار
تعبیر خواب
اگر بیند بر کسی عاشق شد، دلیل که نیازمند و حریص گردد. اگر عاشقی او به چیزی حرام بود، دلیل بر فساد دین او بود. اگر بیند که از معشوق کام دل یافت، دلیل منفعتی بود - محمد بن سیرین
فارسی به ایتالیایی
innamorarsi
گویش مازندرانی
عاشق، خواهان، شیفته
نام های ایرانی
پسرانه، دلباخته، دلداده، نام شاعر ایرانی قرن دوازدهم، عاشق اصفهانی
فارسی به آلمانی
Anbeten, Verehren
معادل ابجد
1395