معنی متهور

متهور
معادل ابجد

متهور در معادل ابجد

متهور
  • 651
حل جدول

متهور در حل جدول

  • بی باک، بی پروا
مترادف و متضاد زبان فارسی

متهور در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • بی‌باک، بی‌پروا، پردل، جسور، دلیر، شجاع، گستاخ، نترس،
    (متضاد) ترسو، جبون. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

متهور در فرهنگ معین

  • (مُ تَ هَ وِّ) [ع.] (اِفا.) بی پروا، دلیر.
لغت نامه دهخدا

متهور در لغت نامه دهخدا

  • متهور. [م ُ ت َ هََ وْ وِ] (ع ص) آن که در چیزی به بی باکی افتد. (آنندراج). گستاخ و بی باک و بی پروا. (ناظم الاطباء). درافتاده در چیزی به بیباکی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). دلیر. بی باک. بی پروا. جسور. گستاخ. بی باکی کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): این پسر بقیهالوزراء که جباری بود از جبابره و مردی فاضل و با نعمت و آلت و عدت و حشمت بسیار اما متهور بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 191). رسول به درگاه آمد از آن ِ ترکمانان مردی پیربخاری دانشمند و سخنگوی نامه ای داشت به خواجه ٔ بزرگ سخت به تواضع نبشته و گفته که ما خطا کردیم، در متوسط و شفیع و پایمرد سوری را کردن که وی متهور است. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

متهور در فرهنگ عمید

  • بی‌باک، بی‌پروا، بی‌ترس، دلیر، پردل،
فارسی به انگلیسی

متهور در فارسی به انگلیسی

  • Audacious, Bold, Brave, Courageous, Daring, Dauntless, Hardy, Stouthearted, Valiant, Valorous, Valiantly. توضیح بیشتر ...
فارسی به عربی

متهور در فارسی به عربی

  • تجاسر، جری، جریء، جریی، کومه
عربی به فارسی

متهور در عربی به فارسی

  • ادم شتابکار , ادم عجول , ادم بی پروا , بی باک
  • باکله , سربجلو , بادست پاچگی , تند , سراسیمه , بی پروا , شیرجه رونده , معلق , عجول , تند و شدید. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

متهور در فرهنگ فارسی هوشیار

  • دلیر و بیباک، بی پروا، گستاخ، جسور
فرهنگ فارسی آزاد

متهور در فرهنگ فارسی آزاد

  • مُتَهَوِّر، بی مبالات، خراب شونده (بناء، غیره)، سپری شوده (بیشترِ امری مثلاً بیشترِ شب یا بیشترِ زمستان یا شدتِ سرما)، مُتَعَدّی و متجاوز، در فاسی: بی باک، بی ترس، گستاخ،. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید