معنی متعین

متعین
معادل ابجد

متعین در معادل ابجد

متعین
  • 570
حل جدول

متعین در حل جدول

  • از طبقه اعیان، دارای نفوذ و اعتبار و شأن اجتماعی
مترادف و متضاد زبان فارسی

متعین در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • توانگر، ثروتمند، دولتمند، غنی، متشخص، متمول، اعیان، متنفذ، بانفوذ، برجسته، ممتاز، ظاهر، آشکار، محقق، ثابت. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

متعین در فرهنگ معین

  • دارای ثروت یا مقام اجتماعی برجسته، ظاهر، آشکار، محقق، ثابت. [خوانش: (مِ تَ عَ یِّ) [ع. ] (اِفا. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

متعین در لغت نامه دهخدا

  • متعین. [م ُ ت َ ع َی ْ ی ِ] (ع ص) لازم شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد): به کبرسن و استکمال آلت پادشاهی و استعداد سمت سروری ممتاز بود و از روی ورائت و استحقاق متعین. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 طهران ص 84). به هر مدخل فرورفت و به نجاح مقصود و به حصول مطلوب نرسید، و آخر الدواء الکی متعین گشت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضا ص 191). و وراثت ملک و خانه بر تو وقف است واین کار را در حال حیات و بعد وفات من متعین توئی. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

متعین در فرهنگ عمید

  • آن‌که از طبقۀ اجتماعی بالایی برخوردار باشد، از طبقۀ اعیان،
    (صفت) [قدیمی] سرآمد، برجسته،
    [قدیمی] مقرر، محقق،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

متعین در فرهنگ فارسی هوشیار

  • ‎ آشکارا، شناخته، سرشناس، پروهاندار، هرنیزمند (از طبقه اعیان) (اسم) آشکار شونده ظاهر، مشخص ممتاز: مولانا یوسف شاه. در فن کتابت مردی متعین بود، محقق ثابت، شخصی از طبقه اعیان جمع: متعینین. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی آزاد

متعین در فرهنگ فارسی آزاد

  • مُتَعِیَّن، به چشم بیننده و یقین کننده، مشهود و یقین، معین و مخصص، در فارسی به معنای صاحب مقام و منصب، بزرگوار و از طبقه اعیان نیز مصطلح است،. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید