معنی متصور

متصور
معادل ابجد

متصور در معادل ابجد

متصور
  • 736
حل جدول

متصور در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

متصور در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • انگاشته، پنداشته، قابل‌تصور، ممکن
فرهنگ معین

متصور در فرهنگ معین

  • (مُ تَ صَ وِّ) [ع.] (اِفا.) تصور کننده، خیال کننده.
لغت نامه دهخدا

متصور در لغت نامه دهخدا

  • متصور. [م ُ ت َ ص َوْ وِ] (ع ص) با خود صورت کننده چیزی را و صورت بندنده. (آنندراج). کسی که تصور می کند و دریافت می نماید. (ناظم الاطباء). تصور کننده و صورت چیزی را در ذهن خطور دهنده.
    || نزدیک شونده به افتادن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که از اثر طعنه ٔ ضرب مایل به افتادن باشد. (ناظم الاطباء). || صاحب تدبیر و فکر و اندیشه. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). توضیح بیشتر ...
  • متصور. [م ُ ت َ ص َوْ وَ] (ع ص) تصور شده و گمان شده. و قابل توهم و تصور و قابل دریافت و اداراک و ممکن و محتمل الوقوع. (ناظم الاطباء): و بعضی نیز بنابر مصلحت کلی که نفع عام در آن متصور باشد. (انوار سهیلی).
    - متصور شدن، تصور شدن. در ذهن خطور کردن: پادشاه بی رعیت متصور نشود. (مجالس سعدی ص 25). نه لقمه ای که متصور شدی بکام آید یا مرغی که بدام افتد. (گلستان).
    چون متصور شود در دل ما نقش دوست
    همچو تبش بشکنم هر چه مصور شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

متصور در فرهنگ عمید

  • تصورشده، گمان‌شده،
  • کسی که صورت چیزی را در خیال خود مجسم می‌کند،
فرهنگ فارسی هوشیار

متصور در فرهنگ فارسی هوشیار

  • تصور کننده و صورت چیزی را در ذهن خطور دهنده، کسی که تصور میکند و دریافت می نماید. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی آزاد

متصور در فرهنگ فارسی آزاد

  • مُتَصَوِر، تَصَوُّر شونده، تصور کننده،
  • مُتَصَوَّر، تصور شده، گمان شده، صورت پذیرفته در ذهن،
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید