معنی متصنع

لغت نامه دهخدا

متصنع

متصنع. [م ُ ت َ ص َن ْ ن ِ] (ع ص) خویشتن را آراینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آراسته و زینت کرده شده. (ناظم الاطباء). || ساخته. برخاسته. ساختگی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || به تکلف نیکوسیرتی نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که به تکلف نیکوسیرتی میکند. کسی که می نمایاند هنر و صفت خویش را. (ناظم الاطباء). || پریشان خاطری که می گذرد از خوشی. || آن که حرف می زند و کار می کند نه ازروی میل و رضا. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون).

فرهنگ معین

متصنع

خویشتن آراینده، به تکلف نیکو سیرتی نماینده، آن که صنعتی یا هنری را به خود ببندد؛ جمع متصنعین. [خوانش: (مُ تَ صَ نِّ) [ع.] (اِفا.)]

فرهنگ عمید

متصنع

کسی که صنایع ادبی را به تکلف در آثار خود به کار می‌برد،
مصنوعی،

فرهنگ فارسی آزاد

متصنع

مُتَصَنِّع، به غیر حقیقت خویش تظاهر کننده، ظاهر سازی کننده (چه در قول چه در عمل)،

حل جدول

متصنع

مصنوعی، ساختگی


مصنوعی - ساختگی

متصنع


ساختگی

متصنع

فارسی به عربی

متصنع

منافق

فرهنگ فارسی هوشیار

متصنع

‎ خود آرا، دلسوز نما، هنرمند نما (اسم) خویشتن آراینده، بتکلف نیکو سیرتی نماینده، آنکه صنعتی و هنری را بخود ببندد جمع: متصنعین.


متصنعین

(اسم) جمع متصنع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) .

انگلیسی به فارسی

hypocrite

متصنع

مترادف و متضاد زبان فارسی

ظاهرساز

خودآرا، ریاکار، متصنع، متظاهر

عربی به فارسی

منافق

با ریا , ادم ریاکار , ادم دو رو , زرق فروش , سالوس , متصنع

سوئدی به فارسی

hycklare

با ریا، ادم ریاکار، ادم دو رو، زرق فروش، سالوس، متصنع،

اسپانیایی به فارسی

hipcrita

با ریا، ادم ریاکار، ادم دو رو، زرق فروش، سالوس، متصنع، ریاکار، متظاهر، دورو، باریا.

معادل ابجد

متصنع

650

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری