معنی مترنم

لغت نامه دهخدا

مترنم

مترنم. [م ُ ت َ رَن ْ ن ِ] (ع ص) سراینده. (آنندراج) (غیاث). سراینده و مغنی و سرودگوینده. (ناظم الاطباء).
- مترنم شدن، ترنم کردن. آواز خواندن. سرودن. مترنم گردیدن و رجوع به ترکیب بعد شود.
- مترنم گردیدن، مترنم گشتن. مترنم شدن: و امیر جهانشاه از الم حرمان دولت ملازمت درگاه عالم پناه بسیار بگریست و زبان حالش به فحوای اندوه افزای... مترنم گشت. (از ظفرنامه).
- مترنم گشتن. رجوع به مترنم گردیدن شود.
|| کبوتر که بانگ کند. (آنندراج). کبوتر بانگ کننده. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

مترنم

(مُ تَ رَ نِّ) [ع.] (اِفا.) آواز خواننده، زمزمه کننده.

فرهنگ عمید

مترنم

در حال خوانده یا نواخته شدن،
کسی که آواز می‌خواند،

حل جدول

مترنم

آوازخوان

آواز خوان


زمزمه کننده

مترنم


آوازخوان

مترنم


آواز خوان

مترنم


سرودخوان

خنیاگر، مترنم

مترادف و متضاد زبان فارسی

مترنم

آوازخوانان، زمزمه‌کنان


مترنم شدن

زمزمه کردن، نجوا کردن، زیرلب خواندن

فرهنگ فارسی هوشیار

مترنم

سراینده و مغنی و سرود گوینده


مترنم شدن

(مصدر) ترنم کردن آواز خواندن.


مترنم گردیدن

آواز خواندن ترانه خواندن

فرهنگ فارسی آزاد

مترنم

مُتَرَنِّم، خواننده (در سرور و طرب)، آواز و سرود خواننده، برای صدای موسیقی نیز مصطلح است،

معادل ابجد

مترنم

730

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری