معنی متارکه
لغت نامه دهخدا
متارکه. [م ُ رَ ک َ] (ع مص) ترک گفتگو و مناقشه و منازعه و مجادله بطور موقت. (ناظم الاطباء). ترک کردن. دست برداشتن از یکدیگر. || قطع رابطه با همسر خویش. و رجوع به متارکه و ماده ٔ بعد شود.
متارکه کردن
متارکه کردن. [م ُ رَ ک َ / ک ِ ک َ دَ] (مص مرکب) ترک کردن. || دست برداشتن از یکدیگر. || رابطه ٔ خودرا با همسر خویش قطع کردن. و رجوع به متارکه شود.
فارسی به انگلیسی
Cessation, Divorce
فرهنگ معین
(مص م.) ترک جنگ ومخاصمه، (اِ.) جدایی زن و شوهر. [خوانش: (مُ رِ کِ) [ع. متارکه]]
فرهنگ واژههای فارسی سره
جدایی
کلمات بیگانه به فارسی
جدایی
فرهنگ فارسی هوشیار
جفای یکدیگر بگذاشتن، مصالحه کردن در بیع، دست برداشتن از یکدیگر، قطع رابطه با همسر خویش
متارکه کردن
رها کردن، وا گذاشتن، گسستن جدا شدن بریدن پیوند (مصدر) ترک کردن، دست برداشتن از یکدیگر، رابطه خود را با زن خویش قطع کردن.
فرهنگ فارسی آزاد
مُتارَکَه، غیر از معانی مصدری در فقه و در عرف فارسی به طلاق و جدائی از همسر نیز اطلاق می شود،
متارکه، تراک
مُتارَکَه، تِراک، (تارَکَ، یُتارِکُ) ترک کردن، مصالحه به ترک نمودن،
فرهنگ عمید
جدا شدن زنوشوهر از یکدیگر، طلاق،
ترک کردن موقت جنگ،
[مجاز] جدایی، ترک،
حل جدول
طلاق
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیزاری، جدایی، طلاق،
(متضاد) ازدواج، رهایی،
(متضاد) اسارت، وقفه،
(متضاد) ادامه، تداوم
متارکه کردن
جداشدن، طلاق گرفتن، یکدیگر را ترک کردن،
(متضاد) ازدواج کردن
فارسی به عربی
خروج
فارسی به آلمانی
Aufgeben, Aufhören, Quittieren, Verlassen
معادل ابجد
666