معنی مبهوت

لغت نامه دهخدا

مبهوت

مبهوت. [م َ] (ع ص) حیران و اسم مفعول از بهت بمعنی حیرت است. (غیاث). حیران و حیران کرده شده. (آنندراج). عاجز شده و متحیر مانده. (ازمنتهی الارب). سرگشته و متحیر. (محیطالمحیط). متحیر. (بحرالجواهر). عاجز و متحیر و پریشان و سرگشته و حیران و سرگردان و پریشان و آشفته و متعجب. (ناظم الاطباء). || افترا زده شده و دروغ بربسته شده. (ناظم الاطباء). || مأخوذ ازتازی سرگشته و حیران و سرگردان و پریشان و آشفته و متعجب و گنگ وبی زبان و ساکت و خاموش از آشفتگی. (ناظم الاطباء).
- مبهوت ماندن، متعجب و آشفته و مدهوش و پریشان شدن:
تو خفته و اختران همه شب
مبهوت بمانده در جمالت.
عطار.
راه خراسان را گرفته و آنجا راه گم کردند مبهوت و مدهوش و حیران ماندند. (سلجوقنامه ظهیری چ خاور ص 13).

فارسی به انگلیسی

مبهوت‌

Foggy, Nonplused, Nonplussed, Open-Mouthed

فرهنگ عمید

مبهوت

متحیر، سرگردان، بهت‌زده، حیرت‌زده،

مترادف و متضاد زبان فارسی

مبهوت

بهت‌زده، حیران، حیرت‌زده، خیره، شگفت‌زده، مات، متحیر، هاج‌وواج


مبهوت کردن

بهت‌زده کردن، حیران کردن، حیرت‌زده کردن، مات کردن، متحیر کردن، هاج‌وواج کردن، شگفت‌زده کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

مبهوت

حیران و سرگشته و متحیر

فرهنگ فارسی آزاد

مبهوت

مَبهُوت، بهت زده، حیرت زده،

فرهنگ معین

مبهوت

(مَ) [ع.] (اِمف.) سرگردان، حیرت زده.

حل جدول

مبهوت

هاج

مات،حیرت زده،متحیر

مات

مدهوش


مات، مبهوت

مدهوش

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

کلمات بیگانه به فارسی

فارسی به آلمانی

مبهوت

Komisch, Seltsamkomisch

معادل ابجد

مبهوت

453

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری