معنی مانوس شدن
مترادف و متضاد زبان فارسی
انسگرفتن، اخت شدن، عادت کردن، آمخته شدن، خوگر شدن
مانوس
آشنا، اخت، دمساز، مالوف، محشور، همدم، همنشین، آمخته، خوگر، رام، معتاد،
(متضاد) نامانوس
مانوس کردن
انسدادن، آمخته کردن، عادت دادن، الفت دادن، مالوف کردن
فرهنگ فارسی هوشیار
انس گرفته، آشنا و همدم و مصاحب خو گر (اسم) انس گرفته: خوگر: ولایتش بوفود بر و برکت و وفور خصب نعمت ماهول و مانوس. . . جمع: مانوسین.
فرهنگ عمید
انسگرفته، خوگرفته،
فرهنگ واژههای فارسی سره
دمساز
معادل ابجد
511