معنی مانوس
فرهنگ فارسی هوشیار
انس گرفته، آشنا و همدم و مصاحب خو گر (اسم) انس گرفته: خوگر: ولایتش بوفود بر و برکت و وفور خصب نعمت ماهول و مانوس. . . جمع: مانوسین.
فرهنگ عمید
انسگرفته، خوگرفته،
فرهنگ واژههای فارسی سره
دمساز
مترادف و متضاد زبان فارسی
آشنا، اخت، دمساز، مالوف، محشور، همدم، همنشین، آمخته، خوگر، رام، معتاد،
(متضاد) نامانوس
مانوس شدن
انسگرفتن، اخت شدن، عادت کردن، آمخته شدن، خوگر شدن
مانوس کردن
انسدادن، آمخته کردن، عادت دادن، الفت دادن، مالوف کردن
معادل ابجد
157