معنی ماسیدن

ماسیدن
معادل ابجد

ماسیدن در معادل ابجد

ماسیدن
  • 165
حل جدول

ماسیدن در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

ماسیدن در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • بستن، منجمدشدن، خشک شدن، لخته شدن، نفع‌داشتن، بهره بردن، عاید شدن، مثمر واقع‌شدن، نتیجه دادن، به ثمر رسیدن، تحقق یافتن، قد دادن، رسیدن، ناگفته ماندن، ادا نشدن، انجام نشدن، ناتمام ماندن، بی‌حرکت‌ماندن 01 رس. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

ماسیدن در فرهنگ معین

  • منجمد شدن، سفت شدن، صورت گرفتن، تحقق یافتن، (عا. ) فایده داشتن. [خوانش: (دَ) (مص ل. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

ماسیدن در لغت نامه دهخدا

  • ماسیدن. [دَ] (مص) به معنی شیر را ماست کردن. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج). با ارمنی مچنیم بلوچی مسته و طبری دماستن (چسبیدن) مقایسه شود. (حاشیه ٔ برهان چ معین). || به معنی بستن و منجمد شدن هر چیز باشد. (برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا). ستبر شدن و منجمد گشتن چیزی. (ناظم الاطباء). بستن. منعقد شدن. سفت شدن. (روغن، چربی) (فرهنگ فارسی معین). بستن چنانکه روغن در تماس با آب سرد. بستن چنانکه روغن و پیه مذاب. بستن و منعقد شدن چنانکه چربو در هوای سرد. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

ماسیدن در فرهنگ عمید

  • سفت شدن، منجمد شدن،

    بستن و سفت شدن روغن در روی چیزی،
فارسی به انگلیسی

ماسیدن در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

ماسیدن در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

ماسیدن در فرهنگ فارسی هوشیار

  • (مصدر) بستن منعقد شدن سفت شدن (روغن چربی) : روغن ماشین براثر هوای سرد ماسیده، ماست شدن شیر. -3 صورت گرفتن تحقق یافتن: میان آنها آشتی نمی ماسد خ یا ماسیدن چیزی برای کسی. فایده ای برای اوداشتن: بعد از این همه زحمت چیزی برای ما نمی ماسد (ماسه) . توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید