معنی مارسیاه وسفید

انگلیسی به فارسی

pyroxene

ماده معدنی بلوری وسفید


blank check

(مج) چک امضائ شده وسفید

گویش مازندرانی

خانه مر

مارسیاه خانگی که در دیوار یا بام خانه لانه سازد

اصطلاحات سینمایی

آرک

نوری قوی وسفید رنگ که درصحنه های وسیع مورد استفاده قرار می گیرد.


کنتراست

به مفهوم برجسته نمودن ویا ایجاد اختلاف نوری بین اشیا ویا فضاهای فیلم برای تاثیر گذاری وبالابردن جلوه ی بصری فیلم است. کنتراست درفیلمهای سیاه وسفید ملموس تر است. کنتراست بالا از ویژگیهای فیلمهای اکسپرسیونیستی وفیلمهای سیاه یا نوآر به شمار می آید.

لغت نامه دهخدا

کالاسانپ

کالاسانپ. [] (اِ) اسم هندی اسود سالخ یعنی مارسیاه است. (از فهرست مخزن الادویه). و رجوع به اسود سالخ شود.


ذوالطرفین

ذوالطرفین. [ذُطْ طَ رَ ف َ] (ع اِ مرکب) نوعی مارسیاه که دو نیش دارد یکی بدهان و دیگری در دم و بهردو گزد و گزیده ٔ او زنده نماند. (از منتهی الارب).


ابراق

ابراق. [اِ] (ع مص) برق افتادن بر کسی. رسیدن برق کسی را.زدن برق کسی را. || برداشتن ناقه دم خود را در اثر آبستنی. || ترسانیدن مردم. بیم کردن. توعید کردن. تهدید کردن. (زوزنی). || ریختن آب بر روغن زیت. || تندر و درخش آوردن آسمان. || برق افتادن. برق زدن. رعد و برق نمودن هوا. || گشادن زن روی خویش را. || درفشانیدن شمشیر را. || برانگیختن شکار را. || برآراستن زن خویشتن را. || برگ آوردن درخت. || ترک کردن کاری را. || قربان کردن گوسفند سیاه وسفید. || آبستنی نمودن ناقه بی آبستنی.


شب اندر روز

شب اندر روز. [ش َ اَ دَ] (اِ مرکب) روز و شب. بیست و چهار ساعت شبانه روز. شب و روز در یکدیگر فرورفته. || کنایه از روشنایی و تاریکی باشد. || نام نوعی از پارچه ٔ ابریشمی سیاه وسفید در هم بافته بود که آن را روز و شب هم میگفتند. (فرهنگ نظام). نوعی از جامه ٔ ابریشمی که سیاه و سفید باشد. (غیاث اللغات). نوعی از جامه ٔ ابریشمی که سیاه و سفید در هم بافند و آن چند قسم است. (آنندراج). جامه ٔ ملون. پروز: محرمان شب اندر روز والچی محرمات و خاتون شرب و دایه تافته و بر دایه ٔ قطنی سلام بخوانند نگار شاه نرمدست سلام بخواند اندر روز. (دیوان البسه نظام قاری ص 146)... و بعضی منسوخ به مقتضای وقت و روز مانند علم جامه و هزار بخیه و مدفون و شب اندر روز. (دیوان نظام قاری ص 138). بر قامت دولتش لیل و نهار جامه ٔ... شب اندر روز. (آنندراج).

فرهنگ فارسی هوشیار

یرنداق

ترکی روده، دوال ‎ روده، تسمه و دوال نرم وسفید: بی یرنداق گرد کردن تو نه بگردی و نه فرو گذری. (سوزنی)

فرهنگ عمید

چرغ

پرنده‌ای شکاری شبیه باز، به‌اندازۀ کلاغ، خاکستری رنگ، با لکه‌های سیاه وسفید: سپاه انجمن کرد بر مای و مرغ / سیه گشت خورشید چون پرّ چرغ (فردوسی: ۷/۲۳۸)،

معادل ابجد

مارسیاه وسفید

477

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری