معنی مارد

مارد
معادل ابجد

مارد در معادل ابجد

مارد
  • 245
حل جدول

مارد در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

مارد در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • سرکش، طاغی، گردن‌کش، نافرمان، یاغی، بلند، مرتفع،
    (متضاد) مطیع، بفرمان، رام، پست، کوتاه، کم‌ارتفاع. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

مارد در فرهنگ معین

  • (رِ) [ع.] (ص.) سرکش، گردنکش. ج. مرده.
لغت نامه دهخدا

مارد در لغت نامه دهخدا

  • مارد. [رِ] (ع ص) سرکش و درگذرنده. ج، مَرَدَه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خبیث. متمرد. سرکش. طاغی. یاغی. عاتی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): و حفظاً من کل شیطان مارد. (قرآن 7/37). || مرتفع. (اقرب الموارد). بناء مارد؛ بنای بلند و مرتفع. (ناظم الاطباء). بناء مرتفع و آن مجاز است (از اقرب الموارد). || بلند و برآمده از اطراف بینی کوه معروف به عارض. (منتهی الارب) (آنندراج). عارض کوه یعنی بلند برآمدگی اطراف بینی کوه. توضیح بیشتر ...
  • مارد. [رَ] (اِخ) دهی از دهستان بهمن شیر است که در بخش مرکزی شهرستان «خرم شهر» واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). توضیح بیشتر ...
  • مارد. [رِ] (اِخ) قلعه ای است به دومه الجندل. (از منتهی الارب) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از ناظم الاطباء) (از معجم البلدان). مارد و ابلق دوحصنند. (از اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ابلق الفرد شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

مارد در فرهنگ عمید

  • گردنکش، سرکش،

    بلند، مرتفع،
فرهنگ فارسی هوشیار

مارد در فرهنگ فارسی هوشیار

فرهنگ فارسی آزاد

مارد در فرهنگ فارسی آزاد

  • مارِد، طاغی و متجاوز از حدّ، متمرد و سرکش، بلند و مرتفع (جمع: مَرَدَه، مُرّاد، مارِدُون)،. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید