معنی مادون

لغت نامه دهخدا

مادون

مادون. (ع ص مرکب) ماسوا و فروتر و پائین تر. (ناظم الاطباء). ماسوا و بمعنی فروتر نیز آمده. (غیاث) (آنندراج). زیردست، مقابل مافوق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از ما (آنچه) + دون (فرودتر) آنچه فروتر است. آنچه فرود است:
جمله بر خودحرام کرده بدی
هرچه مادون کردگار عظیم.
ناصرخسرو.
آنکه کشتستم پی مادون من
می نداندکه نخسبد خون من.
مولوی.
|| (اصطلاح اداری) به کارمندانی اطلاق می شود که در حوزه ٔ کار و اداره نسبت به فرد یا افراد دیگر شغل و درجه ٔ فرودتر و حقیرتر داشته باشند. آن افراد را نسبت به اینان مافوق گویند. از این روی ممکن است کسی مافوق عده ای و مادون عده ای دیگر باشد.


سامجن مادون

سامجن مادون. [] (اِخ) روستائی از روستاهای دون حائط بود. (احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ص 109 از اصطخری ص 310).

فارسی به انگلیسی

مادون‌

Beneath, Infra-, Sub-, Subordinate, Under

حل جدول

مادون

فرودست

زیردست

فرو دست

زیردست، مرئوس، پایین، کوچکتر، پست تر، فروتر

زیر دست

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مادون

زیر، فرو

مترادف و متضاد زبان فارسی

مادون

زیردست، مرئوس، پایین، پایین‌تر، فروتر، کوچکتر،
(متضاد) مافوق، ماورا

فرهنگ فارسی هوشیار

مادون

پست تر، پایین تر

فرهنگ معین

مادون

[ع.] (ق.) فروتر، پایین تر.

فرهنگ عمید

مادون

آنچه پایین چیز دیگر قرار دارد، زیردست، پست‌تر، پایین‌تر،

فارسی به عربی

مادون

تابع، تحت

فرهنگ فارسی آزاد

مادون

مادُون، پائین، در زیر، زیر دست (مقابل ما فَوق)،

فارسی به آلمانی

مادون

Benieden, In der hölle, Unten, Unter

معادل ابجد

مادون

101

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری