معادل ابجد
ماده در معادل ابجد
ماده
- 50
حل جدول
ماده در حل جدول
- مقابل نر
مترادف و متضاد زبان فارسی
ماده در مترادف و متضاد زبان فارسی
-
جرم، هیولی، اصل، مایه، ریشه، علت، سبب، انثی، لاج، لاس، ماچه، مادینه، مونث، حیوان بچهزا، بند، فصل، آب، پیله، دمل،
(متضاد) ذکور، امر، موضوع. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین
ماده در فرهنگ معین
- اصل هر چیزی، آن چه که وزن داشته باشد و فضا را اشغال کند. [خوانش: (دِّ) [ع. ماده] (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
- (دِ) [په.] (ص.) مقابل نر.
لغت نامه دهخدا
ماده در لغت نامه دهخدا
-
ماده. [دَ / دِ] (ص اِ) مقابل نر. (آنندراج). مؤنث و هر حیوانی که دارای آلات تأنیث باشد و بزاید. ج، مادگان. (ناظم الاطباء). در لهجه ٔ مرکزی، به کسر دال [دِ]. پهلوی، «ماتک » (مؤنث). کردی، «مادک » (گاومیش ماده). کردی دخیل، «ماده » (مؤنث). مقابل نر. (از حاشیه ٔ برهان چ معین). جانوری که فرزند آورد یا تخم کند. انثی. مقابل نر:
ماده گفتا هیچ شرمت نیست ویک
چون سبکساری نه بد دانی نه نیک.
رودکی.
همان ماده آهنگ بهرام کرد
بغرید و چنگش به اندام کرد. توضیح بیشتر ...
- ماده. [دِه ْ] (ع ص) (از «م ده ») ستایشگر. ج، مُدَّه ْ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مادِح. (اقرب الموارد). و رجوع به مادح شود. توضیح بیشتر ...
-
ماده. [مادْ دَ / مادْ دِ] (از ع، اِ) از ماده عربی. اصل هر چیز. مایه. ج، مواد. (غیاث) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
- ماده ٔ الحاد، اصل و ریشه ٔ کفر: ماده ٔ فساد و الحاد و کفر و عناد در آن نواحی منحسم و منقطع گشت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 291).
- ماده ٔ طمع، اساس و اصل چشم داشت: حالی کوچ کرد و به بلخ رفت تا ماده ٔ طمع ایشان از آن نواحی منقطع گردد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 297).
- ماده ٔ عناد، اصل دشمنی، و رجوع به شاهد اول ترکیب ماده ٔ الحاد شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
ماده در فرهنگ عمید
- جنسی از جانوران که میتواند بچه بزاید یا تخم بگذارد،
-
مایه و اصل هرچیز، اصل چیزی، آنچه قوام چیزی به آن است،
(فیزیک) چیزی که جرم دارد، فضا را اشغال میکند و بهصورت جامد، مایع، یا گاز است،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژههای فارسی سره
ماده در فرهنگ واژههای فارسی سره
فارسی به انگلیسی
ماده در فارسی به انگلیسی
- Abscess, Entry, Female, Material, Matter, Stuff, Substance, Woman. توضیح بیشتر ...
فارسی به ترکی
ماده در فارسی به ترکی
فارسی به عربی
ماده در فارسی به عربی
- امرات، بند، خراج، فقره، ماده، مساله، معدن، مقاله، نقطه
ترکی به فارسی
ماده در ترکی به فارسی
فرهنگ فارسی هوشیار
ماده در فرهنگ فارسی هوشیار
- جانوری که فرزند آورد یا تخم کند، انثی
فارسی به ایتالیایی
ماده در فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
ماده در فارسی به آلمانی
- Absatz (m), Abschnitt (m), Abszess, Frau (f), Paragraph (m), Weib (f). توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید