معنی مأموران خبرکش
حل جدول
لغت نامه دهخدا
خبرکش. [خ َ ب َ ک َ / ک ِ] (نف مرکب) نمام. نَموم. سخن چین. آنکه خبرگیری می کند تا مطلبی به دست آورد و بدیگری رساند.
مترادف و متضاد زبان فارسی
خبرآور، سخنچین، نمام، جاسوس، خبرگیر، راید
گویش مازندرانی
فضول – خبرکش
انگلیسی به فارسی
فرهنگ فارسی هوشیار
خبرکش، سخن چین
معادل ابجد
1459