معنی مألوف
حل جدول
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی آزاد
مَألُوف، اُلفت گرفته، مأنوس، اُنس و خو گرفته،
مأنوس
مَأنُوس، اُنس گرفته، خو گرفته، آشنا و مألوف،
نسک
نَسک، عبادت، آنچه حق خدا باشد، مکان مألوف، (علاوه بر معانی مصدری)،
منسک
مَنسَک، مَنسِک، جای عبادت، جای قربانی کردن و ذبح نمودن، راه و روش عبادتی و دیانتی، مکان مألوف، (جمع: مَناسِک)، مَنسَک مصدر نیز می باشد به نَسک مراجعه گردد،
سلیمان برجیس
سُلِیْمان بِرجَیس، دکتر سلیمان برجیس در کاشان مشهور و به خدمت مألوف بودند تا اینکه بعلت ایمان و اشتهارشان به بهائی بودن بضرب کارد و دشنه اعداء شهید شدند. (106 بدیع)
عزیز الله خان ورقاء
عزیز الله خان وَرْقا، جناب عزیز الله خان ورقا فرزند ارشد حضرت علی محمد ورقاء شهید بودند و به خدمات باهره تا آخر الحیات مألوف بوده و در سفر مبارک به اروپا مشرَّف بودند و در خطابی به «عزیز عبدالبهاء» مفتخر گشتند،
ضرب المثل فارسی
مثل “من و گرز و میدان افراسیاب” در موردی به کار می رود که پهلوانی را از حریف و هماوردش بترسانند و او را به انصراف و امتناع از مقابله و محاربه با حریف و دشمن توصیه نمایند. پهلوان موصوف چون به نیروی قدرت و توانایی خود اطمینان دارد پوزخندی زده مصلحین خیراندیش را با این نیم بیتی پاسخ می دهد.
شعر بالا به سادگی تکیه کلام این و آن نشد بلکه مسبوق به سابقۀ تاریخی شیرین و عبرت انگیزی است که شرح آن ذیلاً بیابد.
به طوری که می دانیم فردوسی طوسی شاعر حماسه سرای ایران دربار سلطان محمود غزنوی را به علت اینکه نقض عهد کرده بود با خاطری ازده ترک گفت و به وطن مألوف خویش بازگشت. سالها از این واقعه گذشت تا سلطان محمود غزنوی لشکر به هندوستان کشید و در آنجا قلعه ای را محاصره کرد. چون از تسخیر قلعه مأیوس شد قاصدی نزد کوتوال قلعه فرستاد و او را به اطاعت و تسلیم دعوت کرد. سپس به وزیر خود خواجه حسین میکال (حسنک) گفت: اگر جواب بر وفق مراد نیاید تدبیر چیست؟ حسنک با اطمینان قاطعه این شعر را خواند:
اگر جز بکام من آید جواب
من و گرز و میدان افراسیاب
سلطان محمود پرسید: این شعر از کیست که در آن روح مردانگی وجود دارد؟ حسنک که باطناً شیعی مذهب و از علاقمندان و طرفداران جدی فردوسی بود و همیشه به دنبال فرصت می گشت که آب رفت را به جوی باز آرد موقع را مغتنم شمرده جواب داد: از بیچاره ابوالقاسم فردوسی است که سی سال رنج برده چنان کتابی تمام کرد ولی متأسفانه بر اثر سعایت ساعیان و حاسدان مغضوب و مطرود گردید. سلطان محمود بی نهایت متأثر شد که چرا چنین شاعر بزرگواری را از خود آزرده و رنجیده خاطر ساخت. در آن موقع چیزی نگفت و چون به غزنین بازگشت فرمان داد دوازده شتر نیل بار کرده به طوس ببرند و ضمن عذرخواهی از ماوقع تحویل فردوسی دهند ولی معل الاسف هنگامی هدیۀ سلطان از دروازۀ رودبار طبران وارد شد که جنازۀ فردوسی را از دروازۀ رزان به گورستان می بردند.
معادل ابجد
156