معادل ابجد
لین در معادل ابجد
لین
- 90
حل جدول
لین در حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
لین در مترادف و متضاد زبان فارسی
-
روان، نرم،
(متضاد) خشن، زبر
فرهنگ معین
لین در فرهنگ معین
- (لَ یِّ) [ع.] (ص.) نرم، روان.
لغت نامه دهخدا
لین در لغت نامه دهخدا
-
لین. [ل َ] (ع ص) نرم. لَیِّن. (یا لین مخففهً خاص است در مدح). ج، لینون، اَلیناء. مقابل غلیظ و درشت. لَدن.
- هین لین (و یشدد)، چیزی اندک و نرم و سست و فروهشته. ج، اَلیناء. (منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
-
لین. [ل َی ْ ی ِ] (ع ص) نرم. لَین. ج، لینون، اَلیناء. (منتهی الارب). سهل. لینه. لدن. قُلا. مقابل خشن، چنانکه لدن مقابل صلب است. و رجوع به صلب شود.
- قول ٌ لین، گفتاری نرم.
- لین الجانب، سست کمان.
- لین العریکه، نرم خوی. لدن الخلیقه.
- هین لین، نرم و سست و فروهشته. (منتهی الارب).
|| روان. || مقابل قوی (در موسیقی). توضیح بیشتر ...
-
لین. (ع اِمص) نرمی. لینت. ضد خشونت. مقابل صلابت: و امراء از صادرات افعال او چون لین و خور و ضعف و سدر مشاهده میکردند. (جهانگشای جوینی).
من نکردم با وی الا لطف و لین
او چرا با من کند بر عکس کین.
مولوی.
بلی به یک حرکت از زمانه خرسندم
که روزگار به سر میرود به شدت و لین.
سعدی.
مصلحت بود اختیار رای روشن بین او
زیردستان را سخن گفتن نشاید جز به لین.
سعدی.
چو بینی که جاهل به کین اندر است
سلامت به تسلیم و لین اندر است. توضیح بیشتر ...
- لین. [ل َ] (ع مص) لیان. لینه. نرم گردیدن. (منتهی الارب). نرم شدن. (تاج المصادر) (زوزنی). توضیح بیشتر ...
-
لین. (ع اِ) ج ِ لونه. || ج ِ لینه. (منتهی الارب).
- لین. (اِخ) نام دهی است به مرو. محمدبن نصربن الحسن بن عثمان المزنی اللینی، متوفی به سال 233 هَ. ق. منسوب بدانجاست. (از معجم البلدان). توضیح بیشتر ...
- لین. (اِخ) نام بزرگترین قریه ٔ واقع در کوره ٔ بین النهرین میان موصل و نصیبین. (از معجم البلدان). توضیح بیشتر ...
-
لین. (اِخ) جائی است در بلاد مغرب. (منتهی الارب). نام موضعی است در شعر عبیدبن الابرص:
تغیرت البلاد بذی الدفین
فاودیه اللوی فرمال لین.
(از معجم البلدان). توضیح بیشتر ...
- لین. (اِخ) نام شهری به اتازونی (ماساچوست). دارای 98000 تن سکنه. توضیح بیشتر ...
- لین. (اِ) نام آوازی به یونانی که در مصر و فینیقیه و قبرس و غیره نیز خوانده میشده است. (ایران باستان ج 1 ص 514). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
لین در فرهنگ عمید
- نرم، ملایم،
- نرم،
- نرم شدن، نرمی،
گویش مازندرانی
لین در گویش مازندرانی
- از توابع ولوپی قائم شهر، از روستاهای آلاشت سوادکوه
فرهنگ فارسی هوشیار
لین در فرهنگ فارسی هوشیار
- ملایم، نرم
فرهنگ فارسی آزاد
لین در فرهنگ فارسی آزاد
- لَیّن، نرم، ملایم (ضد خشن)،
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید
قافیه