معنی لیت
لغت نامه دهخدا
لیت. [ل َ] (ع مص) بازداشتن کسی را. برگردانیدن از آهنگ وی. (منتهی الارب). بازداشتن. (زوزنی) (تاج المصادر). || کم کردن. (زوزنی) (تاج المصادر) (ترجمان القرآن).
لیت. [ل َ ت َ] (ع ق) کاشکی. (منتهی الارب). کاچکی. (ترجمان القرآن). کاش. ای کاش. کلمه ای است که به وقت آرزوی چیزی گویند. به فارسی ترجمه ٔ آن کاشکی باشد و بعضی نوشته اند که لیت برای آرزوی چیزی است که حصول آن ناممکن باشد بخلاف لعل که برای آرزوی چیزی است که حصول آن ممکن باشد. (غیاث).
- با هزار لیت و لعل، با اگر مگر بسیار.
لیت. (ص) لِه، چنانکه دانه ٔ انگوری بر اثر فشار یا بادنجان و کدو و بامیه بر اثر پختن بسیار.
لیت. (ع اِ) یک سوی گردن و یک سوی روی و هما لیتان. (منتهی الارب). صفحه ٔ عنق. آنجا که دو گوش بدان رسد از گردن. (مهذب الاسماء).
لیت شعری
لیت شعری. [ل َ ت َ ش ِ] (ع جمله ٔ اسمیه) کاش میدانستم. کاشکی دانستمی. ای کاش دانستمی:
الا لیت شعری و لیت الطیر تخبرنی
ما کان بین علی و ابن عفانا.
لیت کردن
لیت کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) له کردن. با دست فشار دادن میوه ای را تا له شود و آب افتد چون دانه ٔ انگوری. بسیار پختن موادی چون بادنجان و کدو و بامیه چنانکه به لزجی گراید.
فازه لیت
فازه لیت. [زِ] (اِخ) یکی از شهرهای یونان قدیم. رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1276 شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
کاشکی کلمه تمنی کاش کاشکی. یا لیت و لعل. بوک و مگر کاشکی: منم از حرف تمنا و ترجی فارغ شسته از صفحه خاطر رقم لیت ولعل. (وحشی بافقی. چا. امیر کبیر 232) یا با هزار لیت و لعل. با اگر مگر بسیار. (اسم) له (چنانکه دانه انگوری براثر فشار یا بادنحان و کدو و بامیه بسبب پختن بسیار) .
یا لیت
ای کاش کاشکی (تمنی ترجی) ای کاشکی خ ای کاش خ: مهمان تو آمدیم یا لیت یا لیتم از آن دو میهمانشت. (انوری)
فرهنگ عمید
کلمهای که در مقام تمنا و آرزوی چیزی میگویند، کاش، کاشکی،
* لیتولَعَّل: (قید) [قدیمی] کاشکی و شاید، بوکومگر،
گویش مازندرانی
هر چیز له شده
فرهنگ فارسی آزاد
لَیتَ، ای کاش، کاشکی، در تمنی و آرزوی شیء یا امری محال و یا بعید الوصول می آیدو از حروف مُشَبَّهه بِالفِعل است که ناصب اسم و رافع خبر می باشد،
فرهنگ معین
(لَ یا لِ) [ع.] (ق.) کاش، ای کاش.
حل جدول
معادل ابجد
440