معنی لولی

لولی
معادل ابجد

لولی در معادل ابجد

لولی
  • 76
حل جدول

لولی در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

لولی در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • قرشمال، قرشمال، کولی، لوری، روسپی، هرجایی، بی‌آزرم، بی‌حیا
فرهنگ معین

لولی در فرهنگ معین

  • کولی، بی خانمان، بی شرم، بی حیا. [خوانش: (ص نسب.)]
لغت نامه دهخدا

لولی در لغت نامه دهخدا

  • لولی. (ص نسبی، اِ) منسوب به لول که به معنی بی شرمی و بی حیائی باشد. (از غیاث). لوری. فیج. غره چی. زط. چیگانه. زنگاری. کولی. غربالبند. غرچه. قرشمال. سوزمانی. توشمال. زنگانه. کاولی. کابلی. کاول. کاوول. بکاوول. بکاول. زرگر کرمانی. گیلانی. حرامی. لوند. غربتی. یوت. الواط. سرودگوی کوچه ها و گدای در خانه ها و در هندوستان زن فاحشه و قحبه را گویند. (برهان):
    این دل سرگشته همچون لولیان
    بار دیگر جای مسکن میکند. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

لولی در فرهنگ عمید

  • کولی،
    جوان خوش‌اندام، بانشاط، سرمست، سرودگو، و مطرب: صبا زآن لولی شنگول سرمست / چه داری آگهی؟ چون ‌است حالش؟ (حافظ۲: ۴۰۴)، فغان کاین لولیان شوخ شیرین‌کار شهرآشوب / چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را (حافظ: ۲۲)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

لولی در فارسی به انگلیسی

گویش مازندرانی

لولی در گویش مازندرانی

فرهنگ فارسی هوشیار

لولی در فرهنگ فارسی هوشیار

  • زنگاری، غربتی، حرامی، بیشرم و بیحیا
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید