معنی لورک

لغت نامه دهخدا

لورک

لورک. [رَ] (اِ) کمان حلاجی. (برهان). کمان ندّاف. لور. (جهانگیری). کمانی که بدان پنبه را پاک و پاکیزه کنند. || نوعی از تیر پیکان دار. (برهان).

لورک. [ل ُ رَ] (اِ مصغر) مصغر لور، تلفظی از لُر. لرک: لورکی در مجلس وعظ حاضر شد. واعظ میگفت: صراط از موی باریکتر باشد و از شمشیر تیزتر... لوری برخاست و گفت: مولانا! آنجا دارابزینی یا چیزی باشد که دست در آنجا زنند و بگذرند، گفت: نی. گفت: پس نیک به ریش خویش میخندی که اگر مرغ شوی از آنجا نتوانی پریدن. (منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلین ص 158).


لور

لور. (اِ) قسمی از شیر که زفت شود چون پنیری ریزه آنگاه که شیر ببرد. حالوم. شیراز. (سروری). قسمت بسته شده ٔ شیر بریده. ماده ٔ پنیری که از شیر بریده و کلچیده حاصل آید و آن غذائی ثقیل است و با شکر یا شیره خورند. محمدبن یوسف هروی در بحر الجواهر گوید: اجزاء دَسمه تختلط بلطیف الجبنیه عند انفصال ماءالجبن و ینفصل عنه بالغلیان ؟ (بحر الجواهر). ماده ٔ زفتی که از شیر بریده حاصل شود. شیر بسته. بریده ٔ شیر. ثُفل. (زمخشری). شیر بریده و آن غیر پنیر است. دَلَمه ٔ شیر. کریز. کریس. (السامی): و از همه ٔ شیرینیها و از لور و شیر و دوغ پرهیز کنند و طعام از غوره و سماق وزرشک و انار دانگ باید داد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
نرم و نازک تری ز لور و پنیر
چرب و شیرین تری ز شکرو شیر
همچو سیماب کآوری در مشت
از لطافت برون رود ز انگشت.
نظامی.
کدک وکشک نهاده ست و تغار لور و دوغ
قدحی کرده پر از کنگر و کنب خوشخوار.
بسحاق اطعمه.
|| روغن و مسکه. (آنندراج). || نوعی از پنیر باشد و آن را از آب پنیر تازه مانند پنیر سازند. || ماست چکیده. || زمینی را گویند که آن را سیلاب کنده باشد. (برهان). آن را لورکندنیز گویند. (جهانگیری):
هشیار باش و خفته مرو تیز بر ستور
تا نوفتد ستور تو ناگه به جَرّ ولور.
ناصرخسرو.
صفی گر اژدهائی بد گزنده
به لور مارپیچی شد خزنده
یکی از عجز تن داده به تسلیم
یکی در لور وکردر میشد از بیم.
امیرخسرو.
گر سبکساری مترس از راه ناهموار از آنک
بهترین میدان تک خرگوش را لور و لر است.
امیرخسرو.
|| سیل. || کمان ندافی و آن را لورک نیز خوانند. (جهانگیری). کمان حلاجی. (برهان). کمان پنبه زنی. لورک. || نوعی از کشتی و سفینه. (غیاث). || (ص) بی شرم و بی حیا. (برهان). آن را لون نیز خوانند. (جهانگیری).

فرهنگ معین

لورک

(رَ) (اِمصغ.) کمان حلاجی.

فرهنگ عمید

لورک

کمان حلاجی،

حل جدول

لورک

کمان حلاجی


کمان حلاجى

لورک


کمان حلاجی

لورک

فرهنگ فارسی هوشیار

لورک

کمان حلاجی ‎ کمان حلاجی کوچک، کمان حلاجی (عموما)، نوعی از تیر پیکان دار.


مندف

درونه لورک (کمان حلاجی) (اسم) کمان حلاجی.


کمان حلاجی

درونه لورک شفشاهنگ شفشاهنج بفرمودش که خواهر را بفرهنج به شفشاهنگ فرهنجش در اهنج (ویس و رامین)

معادل ابجد

لورک

256

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری