معنی لنبوس
لغت نامه دهخدا
لنبوس. [لُم ْ] (اِ) اندرون دهان را گویند یعنی گرد به گرد رخساره از جانب درون. (برهان). درون دهان گرداگرد.
آکپ
آکپ. [ک ُ] (اِ) آکُب. لُپ. لنبوس. یک جانب دهان از درونسو:
کند از خست، او همی پنهان
همچو میمون نخود در آکپ خویش.
خسروانی.
بچ
بچ. [ب ُ] (اِ) اندرون دهن. لنبوس. اکپ. کپ. پچ. (فرهنگ رشیدی) (برهان قاطع). داخل دهان. (از فرهنگ شعوری). قنب (در تداول مردم قزوین). اندرون لنبوس. (فرهنگ جهانگیری). بج. (آنندراج). آکب. (فرهنگ نظام):
تا زبغرت زنیم پر از باد کن بچت
ورنه تپانچه بازخوری تو ز ما به پک.
پوربهای جامی (از فرهنگ نظام).
|| گوشت پهلوی لب. (از فرهنگ شعوری). در تداول عامه خراسان بُغ و بُک نیز بمعنی گوشتهای روی گونه و اطراف دهان بکار رود وگویند: وربکم مزنی، یا: وربغم مزنی (بربکم می زنی) ؟ || موی پیش سر. (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری). || پالایش آب و شراب. زهاب. (از فرهنگ شعوری).
بج
بج. [ب ُ / ب َ] (اِ) اندرون دهان. (اوبهی) (برهان قاطع). اندرون دهن. (شرفنامه ٔ منیری). درون دهان. لنبوس. آکپ. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری):
بی مدحت تو هر که دهان را بگشاید
دندانش کند چرخ برون یک به یک از بج.
شمس فخری.
|| گوشت روی نزدیک به کنار لب. (برهان قاطع).
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ معین
(لُ) (اِ.) اندرون دهان، گردبرگرد رخساره از جانب درون، لب.
فرهنگ عمید
اندرون دهان،
معادل ابجد
148