معنی لقب شاپور دوم

حل جدول

لغت نامه دهخدا

شاپور

شاپور. (اِخ)... دوم. رجوع به شاپور ذوالاکتاف و ایران باستان تألیف پیرنیا ج 2 ص 1590 و ج 3 ص 2177 و 2609 شود.

شاپور. (اِخ) ابن هرمز. رجوع به شاپور ذوالا کتاف شود.

شاپور. (اِخ) سوم، رجوع به شاپوربن شاپور و ایران باستان ج 3 ص 2637 شود.

شاپور. (اِخ) ابن هرمزد. رجوع به شاپور بن هرمز و شاپور ذوالاکتاف شود.

شاپور. (اِخ) اورمزد. رجوع به شاپور ذوالاکتاف شود.

شاپور. (اِخ)... اردشیر. رجوع به شاپوربن اردشیر شود.

شاپور. (اِخ) ابن بهرام. در زمان قباد اول (نهایه ص 226) دارای مقام ایران سپاهبذ بوده است. (ایران در زمان ساسانیان ص 151). و رجوع به شاپور (رازی) شود.

شاپور. (اِخ) نهر... نام نهری در ولایات غندیجان فارس. (نزهه القلوب، مقاله ٔ سوم ص 225). از وسط دهستان شاپور میگذرد. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ج 7 و شاپور (شهر) شود.

شاپور. (اِخ) سکانشاه.«هرتسفلد از روی کتیبه ای در تخت جمشید، که خواندن آن خالی از اشکال نیست، چنین فرض کرده است، که شاپور دیگری برادر بزرگ شاپور دوم (ذولاکتاف) معروف به سکانشاه وجود داشته است.» (ایران در زمان ساسانیان ص 260). «کتیبه های تخت جمشید بخط میخی است جز یک کتیبه که از شاپور سکانشاه است پهلوی، و در آغاز آن تاریخ روز و ماه است و نامی از بانی آن نیست و آن کتیبه را نگارنده در روزنامه ٔ ایران منتشر کرد و ظاهراً موبدی که کتیبه ٔ پهلوی را خوانده در عهد عضدالدوله بوده چه عضدالدوله ٔ دیلمی هم کتیبه ای دارد پهلوی آن، بخط کوفی و گوید فلان شخص این خطوط را خواند.» (حاشیه ٔ مجمل التواریخ و القصص ملک الشعرای بهار ص 47).

شاپور. (اِخ) اول. رجوع به شاپوربن اردشیر شود.

شاپور. (اِخ) نستوه. نام پهلوان ایرانی پسر نستوه در زمان پادشاهی فریدون. (فهرست ولف):
برون آمد از کاخ شاپور گُرد
فرستاده ٔسلم را پیش برد.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 98 بیت 687).
سپهدار چون قارن رزمخواه
چو شاپور نستوه پشت سپاه.
(فردوسی شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 100).
چپ شاه گرد تلیمان بخاست
چوشاپور نستوه بر دست راست.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 260).

شاپور. (اِخ) موبد زمان پادشاهی انوشیروان. (فهرست ولف):
سر موبدان و ردان اردشیر
چو شاپور و چون یزدگرد دبیر.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2391).
ابا موبد موبدان اردشیر
چو شاپور و چون یزدگرد دبیر.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2416).

شاپور. (اِخ) ابن شاپور. پسر شاپور ذوالاکتاف.برادرزاده و جانشین اردشیر دوم. مدت پادشاهی او پنج سال بود. «بعضی راویان چهار ماه زیادت گویند، و بهری پنجسال و پنجاه روز گفته اند.» (مجمل التواریخ و القصص ص 68). شاپور الجنود لقب داشت. (حبیب السیر ج 1 ص 232). کتیبه ٔ پهلوی ساسانی که در سمت چپ کتیبه ٔ شاپور دوم و در غار کوچک طاق بستان واقع شده حاوی نام و القاب این پادشاه و پدر و جد اوست. (ایران در زمان ساسانیان ص 71). این پادشاه، سیاست مودت آمیزی با امپراطور روم اختیار کرد. (ایران در زمان ساسانیان ص 292). در سال دوم جلوسش قراردادی با روم بست. درسال 383م. دولتین ایران و روم نزدیک بود باز بر سر ارمنستان داخل جنگ شوند. اما چون روم از ضربت سخت تزلزل آوری که از گوت ها در جنگ ادرنه در سال 378م. خورده بود هنوز سربلند نکرده بود و از این سو در ایران پادشاهانی سلطنت میکردند که تماماً دم از صلح میزدند و رزمجو نبودند لذا در 384 م. پیمان صلحی فیمابین بسته شد که بموجب آن قسمت اعظم شرقی ارمنستان ضمیمه ٔ دولت ایران و قسمت غربی ارمنستان متعلق بروم گردید. در این دو قسمت نمایندگانی از خاندان قدیم اشکانی حکمرانی میکردند، ولی استقلال ملی ارمنستان بکلی معدوم گردید. (تاریخ ایران سرپرسی سایکس ص 585- 586). بین شاپور و امپراطور جوویانوس موافقت نامه ای مبنی بر شرکت دو شاهنشاهی در دفاع معابر قفقاز مبادله شد. ایرانیان در آن حدود استحکاماتی بنا کردند که آنها را ساخلوهای ایرانی محافظت میکردند و دولت روم قسمتی از مخارج می پرداخت. (ایران از آغاز تا اسلام صص 300- 301). شاپور بسر کوبی طایفه ای از اعراب موسوم به «ایاد» نیزلشکر کشید. (تاریخ ایران سرپرسی سایکس ص 585). اعیان دولت در زمان سلطنت جانشینان شاپور دوم از جمله همین شاپور سوم بآسانی اقتداری را، که در عهد ذوالا کتاف از دست داده بودند، بچنگ آوردند. (ایران در زمان ساسانیان ص 278). همین بزرگان و نژادگان بودند که شاپور سوم را بقتل رسانیدند. (ایران در زمان ساسانیان ص 130). وفات وی در سال 388 م. بوده است. (تاریخ ایران، سرپرسی سایکس ص 586). در مجمل التواریخ و القصص آمده است: وی بزمین میسان بمرد و در تاریخ جریر می گوید که سپاه بروی بشورید و طناب خیمه گسسته گشت، و فلکه بر سرش رسید، و از آن بمرد. (مجمل التواریخ و القصص چ ملک الشعرای بهار ص 68). و بقول طبری بعضی از عظماء فرس عمداً طنابهای خیمه را قطع کردند تا شاپور خرمن هستی را بباد فنا داد. (حبیب السیر ج 1 ص 232).
در فارس نامه ٔ ابن البلخی آمده است: و چون (شاپوربن شاپور) به پادشاهی بنشست سپاهی و رعیت شاد شدند و سیرتی نیکو سپرد... در فسطاطی نشسته بود و بر سر او افتاد و فرمان یافت و قومی گفته اند که خویشان او طناب آن ببریدند و بر سر او افتاد و گذشته شد. (فارس نامه چ لیسترانج و نیکلسون ص 73). در کتاب صور پیراهن او وشی سرخ، و اندر زیرش دیگری زرد، و شلوار آسمان رنگ، تاج میان دو شرفه ٔ زراندر برنگ سبز، ایستاده نگاشته است، قضیبی آهن صورت مرغی بر سرش بدست راست. و بدست چپ بر قبضه ٔ شمشیر فراخمیده. (مجمل التواریخ و القصص ص 35).
چو شاپور بنشست بر جای عم
از ایران بسی شادو چندی دژم.
فردوسی (شاهنامه ج 7 ص 2070 بیت 1).
چو شد سالیان پنج با چار ماه
بشد شاه روزی بنخچیرگاه
...ستاره زدند از بر خوابگاه
چو چیزی بخورد و بیاسود شاه
... بخفت او و از دشت برخاست باد
که کس باد از آنسان ندارد بیاد
فرو برده چوب ستاره بکند
بزد برسر شهریار بلند
جهانجوی شاپور جنگی بمرد
کلاه کیی دیگری را سپرد.
فردوسی (شاهنامه ج 7 ص 2071).

معادل ابجد

لقب شاپور دوم

691

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری