معنی لست

لغت نامه دهخدا

لست

لست. [ل َ] (اِ) اعتصاب کارگران (در لهجه ٔ کرمان) ؟

لست. [ل َ ت َ] (ع فعل) نیستی تو. و در بیت ذیل ظاهراً مخفف لست اهلا للعطاء و للصله و امثالهماست:
هست فتوای فتوت را قلم در دست او
پاسخ فتوا نعم راند بجای لا و لست.
سوزنی.

لست. [ل َ] (ص) خوب و نیکو. (برهان) (جهانگیری):
نفسی پر ز سماع و نفسی پر ز نزاع
نفسی لست و ابالی نفسی نفس خریم.
مولوی (از جهانگیری).
اما «لست » در این شاهد عربی صیغه ٔ متکلم وحده از«لیس » است یعنی باکی ندارم. مرادف لاابالی. (فرهنگ نظام از حاشیه ٔ لغات متفرقه برهان قاطع). || چیزی قوی و البان ؟ (لغت نامه ٔ اسدی). هر چیز قوی. (برهان) (جهانگیری). محکم:
گر سیر شدن بتا ز من درخور هست
زیرا که ندارم ای صنم جوزه ٔ لست.
لبیبی.

فرهنگ معین

لست

خوب، نیکو، قوی. [خوانش: (لَ سْ) (ص.)]

حل جدول

لست

قوی، استوار

محکم و استوار

قوی و استوار


محکم واستوار

واثق

رکین، لست

بادوام

بادوام، سفت

قرص

سفت

اکید، لست

رست

مبرم

رزین

سدید، مبرم

لست

اکید

با دوام، لست

راسخ


محکم و استوار

واثق

رکین، لست

بادوام

بادوام، سفت

قرص

سفت

اکید، لست

رست

مبرم

رزین

سدید، مبرم

لست

اکید

با دوام، لست

راسخ


استوار

لست

فرهنگ عمید

لست

قوی،
ستبر،
استوار،

گویش مازندرانی

لست

نوارهای باریک از پوست ترکه های درخت توت و غیره

فرهنگ فارسی هوشیار

لست

خوب و نیکو، ستبر

آیه های قرآن

لست علیهم بمصیطر

تو سلطه‏گر بر آنان نیستى که (بر ایمان) مجبورشان کنى،


و کذب به قومک و هو الحق قل لست علیکم بوکیل

قوم و جمعیّت تو، آن (آیات الهى) را تکذیب و انکار کردند، در حالى که حق است! (به آنها) بگو: «من مسؤول (ایمان‏آوردن) شما نیستم! (وظیفه من، تنها ابلاغ رسالت است، نه اجبار شما بر ایمان.) »

معادل ابجد

لست

490

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری