معنی لسانی

لسانی
معادل ابجد

لسانی در معادل ابجد

لسانی
  • 151
حل جدول

لسانی در حل جدول

لغت نامه دهخدا

لسانی در لغت نامه دهخدا

  • لسانی. [ل ِ نی ی] (ع ص نسبی) منسوب به لسان. زبانی.

  • لسانی. [ل ِ] (اِخ) او را دیوانی است فارسی.

  • لسانی. [ل ِ] (اِخ) یحیی. از شعرای قرن نهم عثمانی. این بیت او راست:
    تغافل ایلمک یکدر لسانی طعن نا اهله
    قولاق طوتمق بیلورسک قول اعدایه سفاهتدر.
    (قاموس الاعلام ترکی). توضیح بیشتر ...
  • لسانی. [ل ِ] (اِخ) شیرازی. وی آخرین کس از بیست و دو شاعر شیعه است که در مجالس المؤمنین مذکور شده و بواسطه ٔ تعصبی که نسبت به مذهب خود داشته بیشتر قابل ذکر است تا بسبب رتبه ٔ شاعری، زیرا که هر چند میگویند متجاوزاز صد هزار شعر سروده گفتار او بسیار کم معروف است. و اگر چه در آتشکده و هفت اقلیم نام او مسطور است ولی رضاقلیخان نام وی را ازقلم انداخته است. بیشتر ایام عمر را در بغداد و تبریز بسر برد و کمی قبل از غلبه ٔ سلطان سلیمان بر تبریز وفات یافته است. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

لسانی در فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

لسانی در فرهنگ فارسی هوشیار

  • لسانی در فارسی: زبانی گفتنی (صفت) منسوب به لسان زبانی.
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید