معنی لری

لغت نامه دهخدا

لری

لری. [ل ُ] (ص نسبی) منسوب به لُر. || زبان لران. || (حامص) سادگی. ساده دلی.
- از لُری برآمدن، از روستائیت برآمدن:
زاهد از کوه بصد دلبری آمد بیرون
داخل شهر شد و از لری آمد بیرون.
اشرف.

لری. [ل َرْ ری ی] (ص نسبی) منسوب به لرّه، نامی از نامهای اجدادی. (سمعانی).

لری. [ل َرْ ری] (اِ) جذام و دأالاسد. (ناظم الاطباء). مأخذ این کلمه به دست نیامد.


تپه لری

تپه لری. [ت َپ ْ پ َ ل ُ] (اِخ) دهی از دهستان خالصه ٔ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان است که در بیست و نه هزارگزی شمال باختری کرمانشاه واقع است. دشتی سردسیر است و 41 تن سکنه دارد آب آن از رودخانه ٔ رازآور ومحصول آن غلات و حبوبات دیمی و برنج و لبنیات است و شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. در فصل خشکی میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).

تپه لری. [ت َپ ْ پ َ ل ُ] (اِخ) دهی از بخش روانسر شهرستان سنندج است که در نوزده هزارگزی جنوب خاوری روانسر و یکهزار گزی باختر راه اتومبیل رو کرمانشاه به روانسر واقع است، دشتی سردسیر است و 169 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ قره سو و محصول آنجا غلات و صیفی است و شغل اهالی زراعت است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).


سرخ دم لری

سرخ دم لری. [س ُ دُ ل ُ] (اِخ) دهی از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد. دارای 450 تن سکنه است. آب آن از چشمه ٔ سرخ دم لری می باشد. محصول آنجا غلات، لبنیات. ساکنان از طایفه ٔ خوش دام آونداند و در ساختمان و چادر سکونت دارند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


گیوم دو لری

گیوم دو لری. [گی یُم ْ / گیُم ْ دُ ل ُ] (اِخ) نام شاعر فرانسوی است متولد به سال 1235 م. و بخش نخستین «رمان دو لا روز» که شعری رمزی است از اثر طبع او میباشد. (از لاروس).

فرهنگ معین

لری

منسوب به طایفه لُر، سادگی، ساده دلی. [خوانش: (لُ) (حامص.)]

حل جدول

لری

از گویشهای محلی ایران

سادهدلی

ساده دلی

از گویش های محلی ایران


دختر لری

دت


مادر لری

دا

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

لری

240

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری