معنی لرزان

لرزان
معادل ابجد

لرزان در معادل ابجد

لرزان
  • 288
حل جدول

لرزان در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

لرزان در مترادف و متضاد زبان فارسی

فرهنگ معین

لرزان در فرهنگ معین

  • (لَ) (ق.) لرزنده، در حال لرزیدن.
لغت نامه دهخدا

لرزان در لغت نامه دهخدا

  • لرزان. [ل َ] (نف، ق) نعت فاعلی از لرزیدن. لرزنده. در حال لرزیدن. مرتجف. متزلزل. مرتعد. مرتعش. مترجرج. رجراج. رَجراجه. (منتهی الارب):
    بالا چون سرو نورسیده بهاری
    کوهی لرزان میان ساق و میان بر
    صبر نماندم چو این بدیدم گفتم
    خه که جز از مسکه خود ندادت مادر.
    منجیک.
    به بند اندرآمد سر و گردنش
    به خاک اندرافکند لرزان تنش.
    فردوسی.
    یکی مشت زد بر سر و گردنش
    بخاک اندرافتاد لرزان تنش.
    فردوسی.
    چو برداشت پرده ز در هیربد
    سیاوش همی بود لرزان ز بد. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

لرزان در فرهنگ عمید

  • لرزنده،
    (قید) درحال لرزیدن، لرزلرزان: یکی مشت زد نیز بر گردنش / کزآن مشت برگشت لرزان تنش (فردوسی: ۱/۳۳۶ حاشیه)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

لرزان در فارسی به انگلیسی

  • Fluttery, Quaky, Quavery, Rocky, Shaky, Shivery, Tipsy, Tottery, Trembly, Tremulous, Unsteady, Vibrant, Waverer, Wobbly. توضیح بیشتر ...
فارسی به عربی

لرزان در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

لرزان در فرهنگ فارسی هوشیار

  • در حال لرزیدن، لرزنده
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید