معنی لئامت

لغت نامه دهخدا

لئامت

لئامت. [ل َ م َ] (ع اِمص) ناکسی. (منتهی الارب). دنائت. || بخیلی. (منتهی الارب). لئیمی. زُفتی. || بخل. شح. ضد کرم.

فرهنگ عمید

لئامت

پست‌فطرتی، فرومایگی،

فرهنگ معین

لئامت

(لِ مَ) [ع. لا´مه] (اِمص.) بخیلی، فرومایگی.

مترادف و متضاد زبان فارسی

لئامت

امساک، بخل، پستی، خست، دنائت، فرومایگی، گدامنشی، ممسکی، نخوری،
(متضاد) کرامت

فرهنگ فارسی هوشیار

لئامت

بخیلی، دنائت، بخل، ناکسی


چس خوری

بخل لئامت.

فرهنگ فارسی آزاد

لئامت

لَئامَت، به لَآمَه مراجعه شود،

واژه پیشنهادی

لئامت

پستی


کنایه از لئامت

نان در آستین خوردن


لئامت و فرومایگی و خست به کار بردن

ماکیان بر در و گربه در زندان کردن

انگلیسی به فارسی

meaness

لئامت

معادل ابجد

لئامت

471

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری