معنی قوه بینایی
حل جدول
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی هوشیار
بینندگی بصیرت، قوه باصره یکی از حواس ظاهر که مرکز آن چشم و وظیفه وی دیدن اشیا ء است باصره.
لغت نامه دهخدا
بینایی. (اِ مرکب) چشم. عین. (برهان). رجوع به بینائی شود. || (حامص) بینائی. دیده وری و بینندگی باشد. (برهان). || قدرت دید. نیروی چشم. رجوع به بینائی شود. || بصیرت.
تاریکی بینایی
تاریکی بینایی. [کی ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) نقصان فعل حاسه ٔ بینائی: کُمْنه؛ تاریکی بینایی. (منتهی الارب).
فارسی به آلمانی
Auge (n), Öhr (n), Perspektive
واژه پیشنهادی
فرهنگ عمید
بینا بودن، بینندگی،
بصیرت،
(اسم، حاصل مصدر) از حواس پنجگانه که وظیفهاش دیدن چیزها است و مرکز آن چشم است،
مترادف و متضاد زبان فارسی
دید، رویت، باصره، اطلاع، بصیرت، بینش، دانایی،
(متضاد) شنوایی
معادل ابجد
194