معنی قوه بینایی

فرهنگ معین

بینایی

بینندگی، بصیرت، قوه باصره. [خوانش: (حامص.)]


قوه

نیرو، انرژی، قدرت، آمادگی ذهنی، استعداد، هر کدام از توانایی های ذهنی یا جسمی انسان، از نظر سیاسی هر یک از سه نهاد حکومتی: قوه مقننه، قضاییه و مجریه. [خوانش: (قُ وِّ) [ع. قوه] (ا ِ.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

بینایی

‎ بینندگی بصیرت، قوه باصره یکی از حواس ظاهر که مرکز آن چشم و وظیفه وی دیدن اشیا ء است باصره.

لغت نامه دهخدا

بینایی

بینایی. (اِ مرکب) چشم. عین. (برهان). رجوع به بینائی شود. || (حامص) بینائی. دیده وری و بینندگی باشد. (برهان). || قدرت دید. نیروی چشم. رجوع به بینائی شود. || بصیرت.


تاریکی بینایی

تاریکی بینایی. [کی ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) نقصان فعل حاسه ٔ بینائی: کُمْنه؛ تاریکی بینایی. (منتهی الارب).

فارسی به عربی

قوه

قوه


بینایی

بصر، رویه، عین، منظور، نظر

فارسی به آلمانی

بینایی

Auge (n), Öhr (n), Perspektive

واژه پیشنهادی

بینایی

بینش

دید، دیدن

فرهنگ عمید

بینایی

بینا بودن، بینندگی،
بصیرت،
(اسم، حاصل مصدر) از حواس پنجگانه که وظیفه‌اش دیدن چیزها است و مرکز آن چشم است،

مترادف و متضاد زبان فارسی

بینایی

دید، رویت، باصره، اطلاع، بصیرت، بینش، دانایی،
(متضاد) شنوایی

معادل ابجد

قوه بینایی

194

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری