معنی قوال

قوال
معادل ابجد

قوال در معادل ابجد

قوال
  • 137
حل جدول

قوال در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

قوال در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • خواننده، سرودخوان، سرودگو، مطرب
فرهنگ معین

قوال در فرهنگ معین

  • بسیارگو، خوش - صحبت، آواز خوان، کسی که در محافل اشعار را به آواز خوش بخواند. [خوانش: (قَ وّ) [ع. ] (ص. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

قوال در لغت نامه دهخدا

  • قوال. [ق َوْ وا] (ع ص) فعال است برای مبالغه. (از اقرب الموارد). مردنیکوگفتار یا مرد بسیارگوی. (منتهی الارب). زبان آور. (ناظم الاطباء). خوش صحبت: امام فعال خیر لکم من امام قوال (عثمان). ج، قوالون. || مغنی. (از اقرب الموارد). خواننده. آوازه خوان. مطرب. سرودگوی. (آنندراج). سرودخوان. (از اقرب الموارد):
    دانا به سخن های خوش و خوب شود شاد
    نادان به سرود و غزل و مطرب و قوال.
    ناصرخسرو.
    || در مجالس سماع صوفیان، خواننده ای بوده است که ابیات سوزناک یا رباعیات و غزلیات عاشقانه را به آواز میخواند و صوفیان به آهنگ او به سماع برمیخاستند و در این زمان در مجالس حال و ذوق صوفیان ابیاتی چند از مثنوی میخوانند. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

قوال در فرهنگ عمید

  • کسی که در محافل به آواز خوش اشعار بخواند، آوازه‌خوان، نغمه‌گر،. توضیح بیشتر ...
گویش مازندرانی

قوال در گویش مازندرانی

فرهنگ فارسی هوشیار

قوال در فرهنگ فارسی هوشیار

  • ‎ بسیارگوی همه بسیارگوی کم دانند همه چون غول در بیابانند (سنائی) سرود گوی. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی آزاد

قوال در فرهنگ فارسی آزاد

  • قوّال، زبان آور- خوش سخن- بسیارگوی- پُر سخن،
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید