معنی قهرمان تورانی

لغت نامه دهخدا

تورانی

تورانی. (ص نسبی) منسوب به توران و ترکمان. (ناظم الاطباء). مردم توران زمین:
آن همه شاهان ایرانی و تورانی کجاست
کز نهیب تیغشان بسته کمر جوزاستی.
نجم الدین دایه (از سبک شناسی بهار ج 3 ص 22).
|| زبان مردم توران. زبانهای تورانی. السنه ٔ اقوام تاتار و ترک و مغول و مانند آنهاست. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). رجوع به مزدیسنا و ایران باستان ج 3ص 2225 و 2226، 2269 و 2574 و تورانیان شود.

تورانی. (اِخ) دهی از دهستان درب قاضی است که در بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور واقع است و 179 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


قهرمان

قهرمان. [ق َ رَ] (اِخ) حسن بن ابی الحسن بن محمدورامینی. از محدثان است. (ریحانه الادب ج 3 ص 326).

قهرمان. [ق َ رَ] (اِخ) دهی است از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز، سکنه ٔ آن 500 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، لبنیات، توتون و شغل اهالی آنجا زراعت است.راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

قهرمان. [ق َ رَ] (اِخ) دهی است از دهستان کناربروژ بخش صومای شهرستان ارومیه، سکنه ٔ آن 100 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است.راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

قهرمان. [ق َ رَ] (معرب، ص، اِ) وکیل یا امین دخل و خرج. جمع آن قهارمه است و این کلمه عربی نیست. (اقرب الموارد). || پهلوان. دلاور. (ناظم الاطباء). پهلوان مظفر و غیرمغلوب. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || قائم به کارها و خزانه دار و وکیل و نگهدارنده ٔ آنچه در تصرف او هست. معرب کهرمان. (آنندراج). کارفرما. (برهان) (ناظم الاطباء). ج، قهارمه. (دزی ج 2 ص 415):
اگر اشتر و اسب و استر نباشد
کجا قهرمانی بود قهرمان را؟
ناصرخسرو.
|| قوت و زور و قدرت. (ناظم الاطباء). || حاکم و بمعنی حکومت نیز. (آنندراج). || نام آهنگی در موسیقی. رجوع به آهنگ شود.

واژه پیشنهادی

دلاورِ تورانی

ذکَروخان، روئین، سپهرم


پهلوان تورانی

لهاک


از دلاوران تورانی

اندریمان

معادل ابجد

قهرمان تورانی

1063

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری