معنی قطره

قطره
معادل ابجد

قطره در معادل ابجد

قطره
  • 314
حل جدول

قطره در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

قطره در مترادف و متضاد زبان فارسی

فرهنگ معین

قطره در فرهنگ معین

  • (قَ رِ) [ع. قطره] (اِ.) چکه، مقدار کمی آب. ج. قطرات.
لغت نامه دهخدا

قطره در لغت نامه دهخدا

  • قطره. [ق َ رَ / رِ] (از ع، اِ) یکی قطر. (منتهی الارب). واحده القطر، ای النقطه. (اقرب الموارد). پاره ٔ آب که از جائی چکد، و گره از تشبیهات آن است. (آنندراج):
    هر نفسی بر دل آن پاکزاد
    چون گره قطره نبودش گشاد.
    طاهر وحید (از آنندراج). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

قطره در فرهنگ عمید

  • یک چکه، چک، چکه،
    یک دانه باران،
    (پزشکی) نوعی داروی مایع که به مقدار یک چکه در چشم یا گوش ریخته می‌شود،
    * قطره‌قطره: چکه‌چکه: قطره‌قطره جمع گردد وانگهی دریا شود،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

قطره در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فارسی به انگلیسی

قطره در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

قطره در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

قطره در فارسی به عربی

نام های ایرانی

قطره در نام های ایرانی

  • دخترانه، مقدار کمی از مایع که از جایی بچکد، چکه
فرهنگ فارسی هوشیار

قطره در فرهنگ فارسی هوشیار

  • پاره ای آب را از جائی چکد
فرهنگ فارسی آزاد

قطره در فرهنگ فارسی آزاد

  • قَطرَه، چکّه، یک چکه آب یا هر مایع دیگر، هر دوای چکاندنی (جمع: قَطَرات)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی

قطره در فارسی به ایتالیایی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
قافیه