معنی قطره

فارسی به انگلیسی

قطره‌

Beads, Drop, Globule

فارسی به ترکی

فرهنگ فارسی هوشیار

قطره قطره

‎ چکه چکه، مقدار بسیار کم: قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود.


قطره

پاره ای آب را از جائی چکد

فارسی به عربی

قطره

قدح، قطره


قطره (چسبناک)

قطره

فرهنگ معین

قطره

(قَ رِ) [ع. قطره] (اِ.) چکه، مقدار کمی آب. ج. قطرات.

لغت نامه دهخدا

قطره

قطره. [ق َ رَ / رِ] (از ع، اِ) یکی قطر. (منتهی الارب). واحده القطر، ای النقطه. (اقرب الموارد). پاره ٔ آب که از جائی چکد، و گره از تشبیهات آن است. (آنندراج):
هر نفسی بر دل آن پاکزاد
چون گره قطره نبودش گشاد.
طاهر وحید (از آنندراج).


قطره کشیدن

قطره کشیدن. [ق َ رَ / رِ ک َ / ک ِ دَ] (مص مرکب) قطره زدن. (آنندراج). رجوع به قطره زدن شود.

حل جدول

قطره

چکه

چکه، جرعه

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

قطره

چکه

نام های ایرانی

قطره

دخترانه، مقدار کمی از مایع که از جایی بچکد، چکه

فرهنگ عمید

قطره

یک چکه، چک، چکه،
یک دانه باران،
(پزشکی) نوعی داروی مایع که به مقدار یک چکه در چشم یا گوش ریخته می‌شود،
* قطره‌قطره: چکه‌چکه: قطره‌قطره جمع گردد وانگهی دریا شود،

مترادف و متضاد زبان فارسی

قطره

جرعه، چکه

فرهنگ فارسی آزاد

قطره

قَطرَه، چکّه، یک چکه آب یا هر مایع دیگر، هر دوای چکاندنی (جمع: قَطَرات)،

فارسی به ایتالیایی

قطره

goccia

معادل ابجد

قطره

314

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری