معنی قشنگی

لغت نامه دهخدا

قشنگی

قشنگی. [ق َ ش َ] (حامص) زیب. زیبائی. جمال.

فارسی به انگلیسی

قشنگی‌

Beauty, Elegance, Good Looks, Prettiness, Pulchritude

حل جدول

قشنگی

جمال، زیبایی، نیکویی


زیبایی و قشنگی

وجاهت


وجاهت

زیبایی و قشنگی


خوب رویی

خوشگلی، زیبایی، قشنگی، ملاحت، جمال، حُسن

مترادف و متضاد زبان فارسی

قشنگی

جمال، زیبایی، صباحت، ملاحت، نیکویی، وجاهت،
(متضاد) زشتی


خوب‌رویی، خوبرویی

جمال، خوشگلی، زیبایی، صباحت، قشنگی، ملاحت،
(متضاد) زشت‌رویی


جمال

حسن، خوشگلی، زیبایی، صباحت، قشنگی، نیکویی، وجاهت،
(متضاد) بدگلی، بدمنظری

فرهنگ فارسی هوشیار

قشنگی

نادرست نویسی غشنگی واژه ی پارسی است زیبایی زیبایی نیکویی.


خوشگلی

زیبایی قشنگی جمال.

واژه پیشنهادی

انگلیسی به فارسی

pulchritude

قشنگی


beautification

قشنگی


end mill

تیغه ی فرز انگشتی، فرز قشنگی، فرز انگشتی

معادل ابجد

قشنگی

480

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری