معنی قشقره

لغت نامه دهخدا

قشقره

قشقره. [ق ِ ق ِ رَ / رِ] (از ترکی، اِ) قشقرق. رجوع به قشقرق شود.


قشقرق

قشقرق. [ق ِ ق ِرِ] (ترکی، اِ) قشقره. هیاهو و جاروجنجال سخت. دادو فریاد خاصه میان زنان. هیاهوی بسیار از جماعتی.


عقعق

عقعق. [ع َ ع َ] (ع اِ) مرغی است ابلق از نوع غراب، آوازش عین قاف است، به فارسی عکه نامندش. حرام است در صحیح مانند غراب. و اگر دماغ آن را بر پنبه طلا کنند و بر زخم تیرنهند پیکان تیر به آسانی بیرون آید. (منتهی الارب). طائری است سیاه و تیزپرواز، و گویند مرغی است سیاه و سفید که آن را عکه و زاغ دشتی گویند. (غیاث اللغات).صلصل گویند و عکه نیز خوانند و در پارسی کالنجه گویند. و به شیرازی قالنجه و به پارسی کالیجه گویند. (از اختیارات بدیعی). به فارسی قالجه و به هندی موکا گویند و آن از طیور معروفه است و از کلاغ ابلق کوچکتر و خوش منظرتر. (از الفاظ الادویه). از طیور معروفه و از کلاغ ابلق کوچکتر و مطبوع تر و به ترکی صعصقان، و دراصفهان غلاجاره ای نامند. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن). پرنده ای است به اندازه ٔ کبوتر و بر شکل غراب، آن را قعقع نیز نامند و عامه ٔ عرب قعق نیز گویند عرب آن را بدیمن میدانند و در سرقت و خیانت و خباثت بدو مثل زنند. (از اقرب الموارد). پرنده ای است از راسته ٔ سبکبالان جزو دسته ٔ دندانی نوکان از تیره ٔ کلاغها، که در اکثر نقاط کره ٔ زمین یافت میشود. این پرنده دارای جثه ٔ متوسط است (تقریباً به اندازه ٔ یک کبوتر) و دمی دراز دارد. رنگ پرهایش سیاه و سفید است. پرهای سیاهش متمایل به بنفش و ارغوانی است و پرنده ای چابک و موذی و مزور و خوراکش دانه و میوه و حشرات و گوشت و تخم مرغان دیگر است. زیر سینه ٔ ماده ٔ آن سفید رنگ است. عقعق بطور کلی پرنده ای است مضر، زیرا تخم پرندگان مفید دیگر را میخورد و نسل آنها را کم می کند. بنابراین از ازدیاد نسل این پرنده باید جلوگیری کرد. بهترین طرز دفع آن شکار با تفنگ یا مسموم کردن طعمه های گوشتی این جانور است. نوک او نسبهً طویل ولی کاملاً قوی است. پنجه هایش بلند و منتهی به ناخن های خمیده است. لانه اش راروی درختان بزرگ نزدیک آبادیها بنا می کند. بسیار زود با انسان مأنوس میشود و زبان صاحبش را درک می کند و گاهی هم برخی صداها را تقلید می کند. (فرهنگ فارسی معین). شک. کلاژه. کلاچ. (مهذب الاسماء). شمشیر دنبه. (دستوراللغه). کندش. کلاغ پیسه. غلبه. غلپه. کلاچه. قالنجه. کلاغ زاغی. زاغی. زاغچه. کشک. کسک. کندش. کندس. عکعک. کشکرک. قشقره. زاغ پیسه. زاغ دورنگ. زاغ سیاه سفید. کراک. جنگلاهی. (سروری). چنگلاهی. (سروری). ج، عَقائق. (دهار):
گوشم نشنود لحن بلبل
چون گشت سرم به رنگ عقعق.
ناصرخسرو.

حل جدول

قشقره

هیاهو و غلغله.


هیاهو و غلغله.

قشقره

فرهنگ فارسی هوشیار

قشقره

ترکی داد و فریاد نادرست نویسی کشکرک از پرندگان


کشکرک

(اسم) پرنده ایست از راسته سبکبالان جزو دسته دندانی نوکان از تیره کلاغها که در اکثر نقاط کره زمین یافت میشود. این پرنده دارا ی قدی متوسط است (تقریبا باندازه یک کبوتر) . کشکرک دمی دراز دارد. رنگ پر هایش سیاه و سفید است. پر های سیاهش متمایل به بنفش و ارغوانی است و پرنده ای چابک و موذی و مزور و خوراکش دانه و میوه و حشرات و گوشت و تخم مرغان دیگر است. زیر سینه ماده آن سفید رنگ است. کشکرک بطور کلی پرنده ایست مضر زیرا تخم پرندگان مفید دیگر را میخورد نسل آنها را کم میکند. بنابر این از از دیاد نسل این پرنده باید جلوگیر ی کرد. بهترین طرز دفع آن شکار با تفنگ یا مسموم کردن طعمه های گوشتی این جانور است. نوک کشکرک نسبه طویل ولی کاملا قوی است. پنجه هایش بلند و منتهی بناخن های خمیده است. وی لانه اش را روی درختان بزرگ نزدک آبادیها بنا میکند. بسیار زود با انسان مانوس میشود و زبان صاحبش را درک مینماید و گاهی هم برخی صدا ها را تقلید میکند زاغی کلاغ راغی قشقره زاغ پیسه زاغ دو رنگ زاغ سیاه سفید عقعق عکعک عکه کراک.

فرهنگ عوامانه

قشقره

هیاهو و غلغله را گویند.

معادل ابجد

قشقره

705

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری