معنی قسم
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
بهره و نصیب، جزیی از کل، جمع اقسام. [خوانش: (قِ) [ع.] (اِ.)]
(قَ سَ) [ع.] (اِ.) سوگند. ج. اقسام.
فرهنگ عمید
سوگند،
* قسم خوردن: (مصدر لازم) قسم یاد کردن، سوگند خوردن،
* قسم دادن: (مصدر متعدی) کسی را سوگند دادن،
بخش،
جزئی از یک چیز قسمتشده،
بهره، نصیب،
حل جدول
سوگند
فرهنگ واژههای فارسی سره
سوگند
فارسی به انگلیسی
Character, Description, Genre, Genus, Ilk, Kidney, Kind, Lot, Manners, Nature, Oath, Order, Sort, Species, Stamp, Stripe, Variety, Vow
فارسی به ترکی
kısım
فارسی به عربی
اسلوب، اقناع، جنس، رقطه، نوع
عربی به فارسی
اداره گروه اموزشی , قسمت , شعبه , بخش , تقسیم , پیمان , سوگند , قسم خوردن , مقطع
فرهنگ فارسی هوشیار
عطا و دهش، رای، شک و تردید، خلق و خوی پخش کردن، پریشان و متفرق کردن جمع اقسام، سهم، بهره، بخش سوگند، بخدا سوگند، بخدای قسم خوردن
فرهنگ فارسی آزاد
قَسَم، سوگند (جمع: اَقْسام)،
قَسْم، (قَسَمَ-یَقْسِمُ) تقسیم کردن (چه اشیاء چه اعداد)، نصف کردن- متفرق کردن،
قَسم، عطا، بخشش، رأی، شک و تردید، خُلق، عادت، آب، باران، مقدار و اندازه،
قِسم، هر قسمت از آنچه که تقسیم شده، نصیب، در فارسی به معنای، نوع، گونه و صِنف نیز مصطلح است (جمع: اَقسام جمع الجمع: اَقاسِیم)،
فارسی به ایتالیایی
giuramento
فارسی به آلمانی
Geschlecht [noun], Überredung (f), Überzeugungskraft (f)
معادل ابجد
200