معنی قزن
حل جدول
لغت نامه دهخدا
قزن قشلاق. [] (اِخ) دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش کرج شهرستان تهران واقع در 13 هزارگزی جنوب باختر کرج و یکهزارگزی راه فرعی اشتهارد به کرج. موقع جغرافیایی آن جلگه ٔ معتدل. سکنه 89 تن. آب آن از رودخانه ٔ کرج و محصول آن غلات، بنشن، صیفی، چغندرقند، قلمستان. شغل اهالی زراعت است. ماشین میتوان برد. در بهار ایل میش مست حدود این ده می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
گویش مازندرانی
سنجاق قفلی، قفل کوچک
فرهنگ معین
(قَ زَ. قُ) [تر - ع.] (اِمر.) قسمی قلاب نر و ماده فلزی.
فرهنگ عمید
قلابی دوبخشی که مانند تکمه برای وصل کردن دو طرف لباس به کار میرود،
فرهنگ فارسی هوشیار
نروماده گونه ای دگمه (اسم) قسمی قلاب نر و ماده فلزی است که بدو کنار گریبان و غیره دوزند تا هر وقت بخواهند قلاب را در حلقه بیندازند تا دو طرف لباس جفت شود.
فارسی به عربی
مشبک
واژه پیشنهادی
پل قجور
معادل ابجد
157