معنی قزل اوزن
حل جدول
پر آب ترین رود استان زنجان
رودی در زنجان
از رودهای استان زنجان
شاخه اصلی سپیدرود
نام قدیمی قزل اوزن
ماردوس
از شعبات رود قزل اوزن
قرانقوچای
فرهنگ فارسی هوشیار
لغت نامه دهخدا
اوزن. [اَ زَ] (ع ن تف) سنگین تر. باوزن تر. باسنگ. (منتهی الارب): هذا شعر اوزن من غیر؛ ای اقوی و امکن. الذهب اوزن من کل ذی وزن. || (اِ) رئیس و مهتر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب).
اوزن. [اَ / اُو زَ] (ص) قوی و توانا. (آنندراج). قوی و شدید و باقوت. (ناظم الاطباء). || (اِ) شیر که اسد باشد. (آنندراج). شیر بیشه. (ناظم الاطباء).
قزل
قزل. [ق ِ زِ] (ترکی، ص) سرخ و احمر. (غیاث اللغات) (آنندراج). || (اِ) طلا. ذهب. (تحفه ٔ حکیم مؤمن).
قزل. [ق َ] (ع مص) برجستن. || لنگان رفتن. قزلان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قزلان شود.
قزل. [ق َ زَ] (ع اِمص) لنگی زشت. || باریکی ساق از لاغری. || لنگی وباریکی ساق با هم. || (مص) رفتن به رفتاربریده پای. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || خرامیدن. (منتهی الارب). تبختر. (اقرب الموارد).
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
201