معنی قر و فر
لغت نامه دهخدا
قر و فر. [ق ِ رُ ف ِ] (اِ مرکب، از اتباع) آرایش. (فرهنگ عامیانه).
قر
قر. [ق ِ] (اِ) || دلال. ادا. لوندی. کرشمه و ناز. عشوه با تمام بدن. حرکات که در هنگام غمزه و ناز بر کمر وارد کنند. (ناظم الاطباء). || آرایش و زینت که زن کند.
- قر آمدن، قر دادن.
- قر دادن، کون و کچول کردن. حرکت دادن اندام بدن با اصول.
- قر گردن، حرکاتی که به گردن دهند.
قر. [ق ِ] (ترکی، اِ) اسم از قرلماق به معنی تار و مار کردن. کشتن دسته جمعی. فنا. نیستی. مرگ. مرگ دسته جمعی.
- قر انداختن در قومی، همگی را کشتن.
- قر میانشان افتادن، همگی مردن.
قر. [ق ُ] (ص) غُر. کسی که مبتلا به مرض فتق بیضه است.
قر. [ق ِ] (اِخ) در کتب رجال شیعه رمز است اصحاب باقر علیه السلام را.
حل جدول
فرهنگ عوامانه
فرهنگ معین
(~. فِ) (اِمر.) آرایش، توالت.
فرهنگ فارسی هوشیار
فارسی به ترکی
kırıtmak
فرهنگ عمید
* قر زدن
* قر زدن: (مصدر متعدی) [عامیانه] فریب دادن زن یا دختری و او را با خود بردن برای عمل نامشروع،
گویش مازندرانی
قر به قر
معادل ابجد
586