معنی قرعه کشیدن

لغت نامه دهخدا

قرعه کشیدن

قرعه کشیدن. [ق ُ ع َ / ع ِ ک َ / ک ِ دَ] (مص مرکب) قرعه زدن. پشک انداختن.


قرعه کشی

قرعه کشی. [ق ُ ع َ / ع ِ ک َ / ک ِ] (حامص مرکب) عمل قرعه کشیدن.


قرعه افکندن

قرعه افکندن. [ق ُ ع َ / ع ِ اَ ک َ دَ] (مص مرکب) قرعه زدن. فال زدن. پشک انداختن.


قرعه زن

قرعه زن. [ق ُ ع َ / ع ِ زَ] (نف مرکب) آنکه به قرعه فال زند. (آنندراج):
قول سه کس نیست بین، پر استوار
شاعر و قرعه زن و اخترشمار.
امیرخسرو (از آنندراج).

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

قرعه کشیدن

(مصدر) قرعه انداختن.


قرعه کشی

عمل قرعه کشیدن قرعه انداختن: قرعه کشی بلیطهای اعانه ملی.


قرعه افکندن

فال زدن، قرعه زدن

حل جدول

قرعه کشیدن

پشتک انداختن


قرعه

پشک

فارسی به عربی

فارسی به آلمانی

قرعه کشیدن

Die, Fem. [noun], Wahl, Wahlurne


قرعه

Anmut (f), Gnade (f), Grazie (f), Lotterie (f)

فرهنگ عمید

قرعه

سهم، نصیب،
تکۀ کاغذ یا هر چیز دیگر دارای شماره یا نشانه که به‌وسیلۀ انتخاب تصادفی آن، سهم و نصیب کسی را معین می‌کنند، پشک،
* قرعه انداختن: (مصدر لازم) [قدیمی] انتخاب تصادفی از طریق قرعه،
* قرعه زدن: = * قرعه انداختن
* قرعه کشیدن: = * قرعه انداختن


قرعه کشی

عمل قرعه کشیدن، قرعه انداختن،

فرهنگ معین

قرعه

(قُ عِ) [ع. قرعه] (اِ.) آنچه که با آن فال بزنند.

معادل ابجد

قرعه کشیدن

759

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری