معنی قرعه

فرهنگ عمید

قرعه

سهم، نصیب،
تکۀ کاغذ یا هر چیز دیگر دارای شماره یا نشانه که به‌وسیلۀ انتخاب تصادفی آن، سهم و نصیب کسی را معین می‌کنند، پشک،
* قرعه انداختن: (مصدر لازم) [قدیمی] انتخاب تصادفی از طریق قرعه،
* قرعه زدن: = * قرعه انداختن
* قرعه کشیدن: = * قرعه انداختن


قرعه کشی

عمل قرعه کشیدن، قرعه انداختن،

فارسی به انگلیسی

فرهنگ معین

قرعه

(قُ عِ) [ع. قرعه] (اِ.) آنچه که با آن فال بزنند.

حل جدول

قرعه

پشک

فارسی به آلمانی

قرعه

Anmut (f), Gnade (f), Grazie (f), Lotterie (f)

فرهنگ فارسی هوشیار

قرعه کشی

عمل قرعه کشیدن قرعه انداختن: قرعه کشی بلیطهای اعانه ملی.


قرعه کشیدن

(مصدر) قرعه انداختن.


قرعه افکندن

فال زدن، قرعه زدن


قرعه

‎ پانسه پشک، بهره یک بارزدن یک بارکوفتن (مصدر) یک بار کوفتن یک بار زدن. (اسم) نصیب بهره سهم، قطعه ای کاغذ چوب یا استخوان و مانند آن که به وسیله فال زدن یا آن نصیب کسی را معین کنند پشتک.

لغت نامه دهخدا

قرعه کشیدن

قرعه کشیدن. [ق ُ ع َ / ع ِ ک َ / ک ِ دَ] (مص مرکب) قرعه زدن. پشک انداختن.


قرعه افکندن

قرعه افکندن. [ق ُ ع َ / ع ِ اَ ک َ دَ] (مص مرکب) قرعه زدن. فال زدن. پشک انداختن.


قرعه زن

قرعه زن. [ق ُ ع َ / ع ِ زَ] (نف مرکب) آنکه به قرعه فال زند. (آنندراج):
قول سه کس نیست بین، پر استوار
شاعر و قرعه زن و اخترشمار.
امیرخسرو (از آنندراج).


قرعه انداختن

قرعه انداختن. [ق ُ ع َ / ع ِ اَ ت َ] (مص مرکب) قرعه زدن.

مترادف و متضاد زبان فارسی

قرعه

پشک، سهم، قسمت، نصیب

فارسی به عربی

قرعه

قطعه، نعمه، یانصیب

معادل ابجد

قرعه

375

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری