معنی قبه

فارسی به انگلیسی

قبه‌

Canopy, Cupola, Dome, Finial, Knot

فارسی به عربی

قبه

قبه، قبه صغیره

لغت نامه دهخدا

قبه

قبه. [ق ُب ْ ب َ] (اِخ) (ذوالقبه) ابن ثعلبه لقب حنظلهبن ثعلبه است. (منتهی الارب). بدان جهت که دردشت ذی قار گنبدی بر پا ساخته است. (منتهی الارب).

قبه. [ق ُب ْ ب َ] (اِخ) دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. در 55000 گزی شمال باختری مهاباد و 1500گزی باختر شوسه ٔ خانه به نقده و کوهستانی، سردسیر سالم است. 30 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ جلدیان و محصول آن غلات، توتون و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی جاجیم بافی است.راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

قبه. [ق ُب ْ ب َ] (اِخ) دهی است از دهستان پایروند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. در 16000 گزی شمال خاوری کرمانشاه و 6000 گزی شمال شوسه ٔ کرمانشاه به تهران واقع است. دشت، سردسیر معتدل است. سکنه ٔ آن 20 تن و آب آن از چاه است. محصول آنجا غلات دیمی، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. عده ای در تابستان برف بشهر حمل مینمایند. راه فرعی به شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


قبه ٔ مینا

قبه ٔ مینا. [ق ُب ْ ب َ / ب ِ ی ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) به معنی قبه ٔ زبرجدی است که کنایه از آسمان باشد. (برهان).


قبه ٔ زبرجدی

قبه ٔ زبرجدی. [ق ُب ْ ب َ / ب ِ ی ِ زَ ب َ ج َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کنایه از آسمان است. (برهان).


قبه ٔ گردنده

قبه ٔ گردنده. [ق ُب ْ ب َ / ب ِ ی ِ گ َ دَ دَ / دِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) به معنی قبه ٔ علیا است که کنایه از آسمان باشد. (برهان).

فرهنگ معین

قبه

(قُ بَّ) [ع. قبه] (اِ.) برآمدگی، بنایی که سقف آن برآمده و گرد باشد. ج. قباب.

حل جدول

قبه

طاق، گنبد، کلاهک

گنبد

سقف برجسته و مدور

گنبد، سقف مدور

مترادف و متضاد زبان فارسی

قبه

بارگاه، گنبد

فرهنگ فارسی هوشیار

قبه

برآمدگی هر چیز را گویند، بارگاه بنای گرد برآورده، هر بنای بلند و گرد، گنبد، خرگاه

فرهنگ عمید

قبه

بنایی که سقف آن گرد و برآمده باشد،
* قبهٴ خضرا: [قدیمی، مجاز] آسمان،

معادل ابجد

قبه

107

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری