معنی قبراق

لغت نامه دهخدا

قبراق

قبراق. [ق ِ] (ص) چست و چالاک. و چون لفظ عربی و ترکی نیست باید با غین نوشته شود. (فرهنگ نظام).

فارسی به انگلیسی

فرهنگ معین

قبراق

(قِ) [تر.] (ص.) چابک، چست.

فرهنگ عمید

قبراق

چابک، چست‌وچالاک،
[مجاز] سرحال،

حل جدول

قبراق

سرپا

چست و چالاک


جلد، قبراق

چست و چالاک


جلد ، قبراق

چست و چالاک


سرحال و قبراق

روپا

تندرست، چالاک، فرز، چابک


چست و چالاک

قبراق


چست وچالاک

جلد،قبراق

مترادف و متضاد زبان فارسی

قبراق

تندرست، چالاک، چست، سالم، سرحال، فرز،
(متضاد) بیمار، مریض

فرهنگ فارسی هوشیار

قبراق

ترکی از پارسی گوبراک چابک (صفت) چابک چشت چالاک.

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

قبراق

403

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری