معنی قبایل

لغت نامه دهخدا

قبایل

قبایل.[ق َ ی ِ] (ع اِ) قبائل. ج ِ قبیله. قبیله ها. گروه ها. (غیاث). دودمانها. رجوع به قبائل شود:
الا ای آفتاب جاودان تاب
اساس ملکت وشمع قبایل.
منوچهری.

فرهنگ عمید

قبایل

قبیله

حل جدول

قبایل

قبیله


سران قبایل

بیگ، شیوخ،‌ بیک


قبایل ترکمن

عالی ایلی، چاودار، یمرلی، ارساری، سالور، ساریق، تكه، یموت، گوكلان.


قبایل و طوایف

عشایر


از قبایل عرب

ازد

اوس


از قبایل اعراب

خزرج

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

قبایل

تیره ها

فرهنگ فارسی هوشیار

قبایل

جمع قبیله، دودمانها، قبیله ها، گروهها

فرهنگ معین

قبایل

(قَ یِ) [ع. قبائل] (اِ.) جِ قبیله.

کلمات بیگانه به فارسی

قبایل

تیره ها

فارسی به عربی

قبایل

قبیله

فارسی به آلمانی

قبایل

Abstammung (f), Sippe (f), Stamm (m), Volksstamm (m)

معادل ابجد

قبایل

143

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری