معنی قباله
فرهنگ معین
(قَ لَ یا لِ) [ع. قباله] (اِ.) سند.
فارسی به انگلیسی
Title
لغت نامه دهخدا
قباله. [ق َ ل ِ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان بیضاء بخش اردکان شهرستان شیراز. در 67000 گزی جنوب خاور اردکان و 3000 گزی راه فرعی بیضا به زرقان واقع است و 37 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
قباله جات
قباله جات. [ق َ ل َ / ل ِ] (اِ) ج ِ قباله. رجوع به قباله شود.
قباله ٔ زناشوئی
قباله ٔ زناشوئی. [ق َ ل َ / ل ِ ی ِ زَ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) عقدنامه. (ناظم الاطباء). رجوع به قباله شود.
قباله نویس
قباله نویس. [ق َ ل َ / ل ِ ن ِ] (نف مرکب) قباله نویسنده. صکاک. چک نویس. کسی که ترزده وقباله و عقدنامه نویسد. (ناظم الاطباء):
همه صرف خواران صرف منند
قباله نویسان حرف منند.
نظامی.
قباله پیچ
قباله پیچ. [ق َ ل َ / ل ِ] (اِ مرکب) یک طاقه یا نیم طاقه ٔ شال کشمیری یا ترمه یا جامه ٔ گرانبهای دیگر که قباله ٔعروس در آن پیچند و شب عروسی به خانه ٔ او فرستند.
فرهنگ عمید
نوشته یا سندی که بهموجب آن کسی چیزی را بر ذمه گیرد، سند عقد معامله یا نکاح،
مترادف و متضاد زبان فارسی
بنچاق، سند، صداقنامه، عقدنامه، مدرک
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
پیوندنامه
فارسی به عربی
عمل
فرهنگ فارسی هوشیار
مکتوبی که در آن می نویسند چیزی را که انسان ملتزم میگردد از کار و عمل و یا دین و جزآن، ضمانت نامه و معاهده، سند عقد معامله یا نکاح
قباله نویس
چکاک (صکاک) چاکنویس (صفت) آنکه قباله نویسد چک نویس صکاک.
قباله پیچ
نورده پیچ شالی که کابین نامه را در آن پیچند و به خانه ی اروس فرستند (صفت اسم) یک طاقه یا نیم طاقه شال کشمیری یا ترمه جامه گرانبهای دیگر که قباله عروس را در آن پیچند و شب عروسی بخانه او فرستند.
معادل ابجد
138