معنی قاره

قاره
معادل ابجد

قاره در معادل ابجد

قاره
  • 306
حل جدول

قاره در حل جدول

  • خشکی، اقلیم
  • خشکی بزرگ در جغرافیا
مترادف و متضاد زبان فارسی

قاره در مترادف و متضاد زبان فارسی

فرهنگ معین

قاره در فرهنگ معین

  • (رَّ یا رُِ) [ع. قاره] (اِ.) هر یک از قطعات پنجگانه زمین.
لغت نامه دهخدا

قاره در لغت نامه دهخدا

  • قاره. [رِ] (اِ) رستنیی باشد مانند گندنای کوهی، بول و حیض براند و بچه از شکم بیندازد. (برهان). سطاخینس است. (تعلیقات برهان از معین از تحفه ٔ حکیم مؤمن). توضیح بیشتر ...
  • قاره. [رَ] (اِخ) دهی است بزرگ در راه حمص به دمشق که آخرین حدود حمص است و پس از آن توابع دمشق محسوب میشود. مردم آن همه نصرانی هستند. آب این ده از چشمه هائی که در آن جاری است تأمین میگردد. (معجم البلدان). توضیح بیشتر ...
  • قاره. [رَ] (اِخ) قلعه ای است نزدیکی اومه از بلاد سودان. (ریحانه الادب ج 3 ص 256). توضیح بیشتر ...
  • قاره. [رَ] (اِخ) کوهی است به بحرین. (معجم البلدان ج 7 ص 11). || دیهی است به بحرین. (ریحانه الادب ج 3 ص 256). توضیح بیشتر ...
  • قاره. [رَ] (اِخ) (یوم قاره) روزی است از روزهای تاریخی عرب. (معجم البلدان). رجوع به «ذوقاره» و «قاره اهوی » شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

قاره در فرهنگ عمید

  • هریک از قطعات پنج‌گانۀ وسیع و پیوستۀ خشکی‌های زمین: قارۀ آسیا، قارۀ اروپا،
    برّه،
    * قارۀ سیاه: [مجاز] افریقا،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

قاره در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فارسی به انگلیسی

قاره در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

قاره در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

قاره در فرهنگ فارسی هوشیار

  • کوه کوچک مستدیر، سنگ بزرگ، کوهک خرد جدا از کوهها، خشکی بزرگ در میان آب. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی

قاره در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

قاره در فارسی به آلمانی

  • Enthaltsam, Erdteil (m), Kontinent (m)
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید