معنی قابل

قابل
معادل ابجد

قابل در معادل ابجد

قابل
  • 133
حل جدول

قابل در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

قابل در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • برازنده، سزاوار، شایسته، لایق، مستعد، مناسب، آگاه، کارآزموده، کاردان، متبحر، مجرب، پذیرا، پذیرنده،
    (متضاد) نالایق، فائق. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

قابل در فرهنگ معین

  • پذیرنده، قبول کننده، لایق، سزاوار، باتجربه، کارآزموده، بسیار، زیاد، آتیه، آینده. مق ماضی، ضامن، جزء پیشین بعضی از کلمه های مرکب به معنی «شایسته، درخور، مناسب »: قابل اعتماد، قابل اعتنا، جزء [خوانش: (بِ) [ع. ] (اِفا. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

قابل در لغت نامه دهخدا

  • قابل. [ب ِ] (ع ص) نعت فاعلی از قبول. پذیرا. پذیرنده. قبول کننده. (غیاث). مستعد قبول:
    قابل انوار عدل، قابض ارواح مال
    فتنه ٔ آخر زمان، از کف او مصطلم.
    خاقانی.
    آن قابل امانت در قالب بشر
    و آن عامل ارادت در عالم جزا.
    خاقانی.
    حاملی محمول گرداند ترا
    قابلی مقبول گرداند ترا
    قابل امر ویی قابل شوی
    وصل جوئی بعد از آن واصل شوی.
    مولوی.
    محل قابل و آنگه نصیحت قایل
    چو گوش هوش نباشد چه سود حسن مقال.
    سعدی.
    چون بود اصل گوهری قابل
    تربیت را در او اثر باشد. توضیح بیشتر ...
  • قابل. [ب ِ] (اِخ) نامی از نامهای خدای تعالی.

  • قابل. [ب ِ] (اِخ) مسجدی است در طرف چپ مسجد خیف در منی. (منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
  • قابل. [ب ِ] (اِخ) قابیل. فرزند آدم که بر برادر خود هابیل رشک برده او را کشت. رجوع به قابیل شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

قابل در فرهنگ عمید

  • قبول‌کننده، پذیرنده،
    دارای امکان برای قبول امری یا حالتی: قابل اجرا، قابل قبول،
    سزاوار، شایسته،
    * قابل ارتجاع: هر شیئ که پس از خم کردن یا فشار دادن آن به حالت اول برگردد،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

قابل در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فارسی به انگلیسی

قابل در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

قابل در فارسی به عربی

نام های ایرانی

قابل در نام های ایرانی

  • پسرانه، شایسته، لایق، از نامهای خداوند
عربی به فارسی

قابل در عربی به فارسی

فرهنگ فارسی هوشیار

قابل در فرهنگ فارسی هوشیار

  • پذیرا، قبول کننده، مستعد، قبول، پذیرا
فرهنگ فارسی آزاد

قابل در فرهنگ فارسی آزاد

  • قابِل، قبول کننده، مستعد قبول، پذیرنده، سزاوار، لایق، سال آینده (جمع: قَبَلَه)،. توضیح بیشتر ...
  • قابِل، جناب قابل آباده ای، مُبَلّغ و شاعر بهایی میباشند که تمام عمر شریفش انرا صرف تبلیغ امرالله مع تحمل اقسام بلایا فی سبیل الله نمودند و عهد اقدس ابهی و عهد مبارک میثاق و دوران پر افتخار حضرت ولی امرالله را درک نمودند و مره" در 1336 هجری به مدت هفتاد روز در حیفا از کوثر لقای حضرت عبدالبهاء نوشیدند ومخمود باده وصال گردیدند. صعود آن شعر ومبلغ شیدایی در 1355 هجری قمری واقع شد،. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی

قابل در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

قابل در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید