معنی فکس

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فکس

دورنگار

فارسی به انگلیسی

حل جدول

فکس

نمابر


نمابر و دستگاه آن

فکس


دورنگار

فکس


نمابر

فکس


وسیله ارتباطی

تلفن ، تلگراف ،‌ موبایل ، رادیو ، تلویزیون ، روزنامه، رسانه، تلکس، فکس

لغت نامه دهخدا

پونتی فکس

پونتی فکس. [ف ِ] (اِخ) کاهنان بزرگ روم را پونتی فکس میخواندند و این مقام در آغاز امر فقط بافراد طبقه ٔ پاتریسیوس اختصاص داشت. در سال 300 ق. م. بموجب قانون «اگولینا» افراد طبقه ٔ پلیس نیز بمقام پونتی فکس نائل آمدند. عده ٔ پنتی فکس ها نخست سه نفر بود و از زمان سیلا بپانزده نفر رسید. وظیفه ٔ آنان مراقبت در انجام شرایط دینی و تقدیم قربانیها و تعیین اعیاد و تنظیم تقویم بود. (ترجمه ٔ تمدن قدیم فوستل دکولانژ، ص 428).

فرهنگ فارسی هوشیار

فکس ترت

انگلیسی چارچار گونه ای وشتن (رقص)


فوکس تروت

بنگرید به فکس ترت

انگلیسی به فارسی

radio facsimile

فکس رادیویی مخابره فکس یا رادیو.


reproduction speed

سرعت بازسازی سطح نسخه ضبط شده در واحد زمان بارگیرنده فکس، سرعت تغذیه فکس.

برق و الکترونیک

Radio Facsimile

فکس رادیویی، مخابره فکس یا رادیو


Reproduction Speed

سرعت بازسازی، سطح نسخه ضبط شده در واحد زمان بارگیرنده فکس، سرعت تغذیه فکس


Width

پهنا، بعد افقی تصویر تلویزیون یا فکس، مدت زمان پالس

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

فکس

160

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری