معنی فقیر و ندار
واژه پیشنهادی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
ندار. [ن َ] (نف مرکب) ندارنده. که ندارد. مقابل دارنده. رجوع به دارنده شود. || نادار. ندارنده. نادارنده. فقیر. تهیدست. بی بضاعت. ارزانی. بی نوا. مقابل دارنده و دارا.
- با همدیگر ندار بودن، در تداول، رایگان بودن. شریک بودن در منافع. صمیمی بودن. صفا داشتن. رفاقت داشتن. یکی بودن.
- || در اصطلاح قمار، ندار بودن دو قمارباز در حلقه ٔ بازی آن است که روی دست همدیگر «توپ » نزنند و با یکدیگر برد و باختی نداشته باشند، از هم نبرند و به هم نبازند.
- امثال:
از نداربگیر بده به دارا، نظیر: از نخورده بگیر بده به خورده.
دار و ندار
دار و ندار. [رُ ن َ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) تمام هستی و مایملک کسی: دار و ندار من همین است.
فقیر
فقیر. [ف َ] (اِخ) دهی است از بخش طرهان شهرستان خرم آباد، دارای 240تن سکنه. آب آن از چشمه ٔ فقیر و محصول عمده ٔ آنجا غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
گویش مازندرانی
کم سرمایه – فقیر
فرهنگ فارسی هوشیار
فقیر، بی بضاعت، بینوا، تهیدست
فرهنگ معین
فقیر، تهی دست، صمیمی، یگانه. [خوانش: (نَ) (ص.) (عا.)]
فارسی به عربی
فقیر
مترادف و متضاد زبان فارسی
معادل ابجد
651