معنی فشنگ
لغت نامه دهخدا
فشنگ ساز. [ف ِ ش َ] (نف مرکب) آنکه فشنگ درست کند. فشنگ سازنده. (فرهنگ فارسی معین).
فشنگ سازی
فشنگ سازی. [ف ِ ش َ] (حامص مرکب) ساختن فشنگ. عمل و شغل فشنگ ساز. (فرهنگ فارسی معین).
فشنگ
فشنگ. [ف َ ش َ] (اِخ) دهی است از دهستان رودبار بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین، دارای 236 تن سکنه. محصول عمده اش غله، فندق، زغال اخته، عسل و لبنیات است. آب آن از خارارود تأمین میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
فشنگ. [ف ِ ش َ] (اِ) لوله ای کوتاه فلزی یا مقوایی که در آن باروت تعبیه شده و برای تیراندازی با اسلحه ٔ گرم (تفنگ، انواع تپانچه) به کار رود. (فرهنگ فارسی معین). گلوله های تفنگ و جز آن که باروت و چاشنی در بن دارد و با زخم شیطانک مشتعل شده از دهانه ٔ تفنگ بجهد. ممکن است که این لغت از فهشنگ یا گل فهشنگ گرفته شده باشد بشباهت صوری. (از یادداشتهای مؤلف).
فشنگ دان
فشنگ دان. [ف ِ ش َ] (اِ مرکب) جعبه ٔ مخصوصی که فشنگها را در آن چینند یا چیزی مانند کمربند است که روی آن پارچه یا چرم پاره ای خانه خانه دوخته شده و در هر خانه ٔ آن یک فشنگ قرار داده میشود.
فارسی به ترکی
fişek
مترادف و متضاد زبان فارسی
تیر، گلوله
فارسی به ایتالیایی
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ معین
(فَ یا فِ شَ) [معر.] (اِ.) لوله فلزی کوتاه حاوی باروت، چاشنی و گلوله.
فرهنگ عمید
استوانۀ کوچکی حاوی باروت و گلوله که توسط اسلحههای آتشی، مانند تفنگ یا تپانچه پرتاب میشود،
حل جدول
جت
فارسی به عربی
صدفه
معادل ابجد
450